سروش لکستان

سروش دلفان

سروش لکستان

سروش دلفان

آموزش زبان لکی درس دوم

۲زن-کجا می ری؟  

کوه مه چین؟ 

kûa machyn? 

مرد-سر،کار  

وری سه ر کار 

viraê sar kâr

زن-الان که بعدظهره کارت چیه؟  

ایسکه گه نیمرو دومایه کار چیکه؟   

iyska gi nymiru domâêa kar chêka? 

مرد -با یه نفر قرار دارم کارشو بعدازظهر انجام بدم  

قرارمه گه رد یه کی نیایه نیمرو دوما کار بایج میو ری 

qirarma gard yakê nêâêa nymirudumâ kâr bâyj mêu rê

زن-پس برگشتنی  یادت نره نان و روغن و سیب زمینی بگیری   

هنی گه ماینو دوما ئه ی ویر تا نچو نون و روین و سیف خاکیش بسینی 

    hanê gi mâynu dumâ iê vyrtâ nachû nun u ruyn u sêfxâkysh bisyny  

مرد- چشم خانم  

سر چه مه لم  کی وانوه 

sar chamalim kiwânûa 

۱ -الو،کجایی مگه قرار نشد بیای اینجا ؟ 

الو-هاینه ر کو،مه ر قرار نوی باین ارا ایره ؟

alû-hâynar kû mar qirâr nuy bâyn arâ iêra?

۲-منم دارم میام -ترافیکه 

منیش دیرم مام -ری به نونه  

Minysh dirim mâm-rê banuna

۱-هرچه زودتر خودتو برسون عجله دارم   

زویتر وژت برسن عجله دیرم 

Zuytir wzhit birasin ajiLa dirim 

۲-فعلا که ترافیکه-باشه خودمو می رسونم  

ایسکه گه ری بنونه-باشد وژمه مه ره سنم  

isga gi rê banuna -bâshad wizhmmarasinim

۱-منتظرم-زود بیا  

چه مه ریتم - زوی بوری 

chamarêtêm-zuy bûrê

آموزش زبان لکی درس اول

۱- سلام -چوینی ،خویی   

 silâm-chûyny-xûiy  

    سلام-چطوری،خوبی   

                                        

۲-تو خوه ش بوین -تو چوینی   

  

  Tu xosh buyn-Tu chuyny?

خوش باشید شما چطورید ؟

۱-چیه هونه گرمَ 

                                 Chêa Hona garma  

چرا اینطوری (هوا) گرمه 

۲-فره ،راسی کویی کین ؟ 

                        Fira-râsy koykyn  

خیلی،راستی شما اهل کجائید؟   

۱-مه که نگه وری کم تو چه؟    

          Mi ka¢ avarykim Tu cha? 

   من کنگاوری ام ،شما چی؟ 

۲-مه دری شه ر، ولی مالم ها کرماشون  

                                                                       Mi dirishar-Valy mâlim hâ kirmâshun 

    من دره شهر ی ام اما خونه ام کرمانشاهه  

۱-چه پیشه ی،چه مه کی؟  

chapishay-cha makiy?  

چه شغلی داری چه کاره ای؟ 

۲-قیلی گونج عسل دیرم زنی مه مه چرخنم  

qayli gonj asaL dirim zinay ma macharxinim 

 تعدادی زنبور عسل دارم و زندگی ام را می چرخانم 

۲- هومه چه پیشه ینون؟   

Huma chapishaynon?  

شما چکار ه اید؟

۱-درسه مه م ئه ی دانشگاه  

Darsa mam iy dânishgâ 

     در دانشگاه تدریس می کنم 

۲-بژیای،گیانت آزا  

Bizhyây-gyânit âzâ

زنده باشی،تنت سالم 

۱- مه دی دیرمه، مه ی بچم، فرمونی نیه؟  

Mi dy dêrma mi bichim-Firmoni nya? 

دیگه دیرم شد می خوام برم امری نیست؟

۲-فره خوشال بیم  

Fira khoashaL bym  

 خیلی خوشحال شدم 

۱-منیش،فره ،وه خداته مه سپارم  

Minysh-fra-va xodâ ta maspârim 

منم خیلی،به خدا می سپارمت 

۲-خداته دیار سرا بو 

xodâta dyâr sirâ bû 

خداوند به همراهت

مثنوی لکی

مثنوی لکی

 

خَم اِ وَرَ خاو ولکَرِ دل نیه

هیز دَر دس اِ کَپر دل نیه

 

هرچه که یوژمَ مگرم وَ خاوا

یه گِل اِ کش یه گل موسم اِ لاوا

 

پِرپِر بالِ چملم اِ قفس

بال دوچمم کوت بیسه اِ نفس

 

هول و پژاره مکووی اِ شووم

کوکووه ماو زویخ دوچم ار لووم

 

هر مَکیشیم هول دلم تا فلک

گوم گوم و گوم گوم که گومِ یه دلک

 

دویزه دله چَمِ بی خاو روژَ ماو

هرچه که دل ساختیسی ماو آو

 

اِ وَرِ خاو شیوه گَنی ها نووام

موری مِنه مایژه اِ چَه بی گنام

 

پیر و کَل و کورَ دلم اِ هاوار

بیسه طوق ار قی مِلم اِ هاوار

 

جنگ چو من و هول دلم تاگه روژ

فیکه فکِ لرزو تووم تاگه روژ

 

روشنیل یه جا و تیغ کیشونی

بوسون دل بیه دِرک چوچونی

 

یه وختی بی اوسارِ دلمه دِس بی

دِسِ دل ار دور و وَرم مَرس بی

 

باک اِ کِزه اِ لویل دل هر نووی

توز و تَم و رفت گرون تَر نووی

 

ایسکه وَ وا پَلی مچم تا هاوا

نازم وَ لا غول دلا ناراوا

 

آساره آسمون دلم لوره ماو

اور خیال یاواش یاواش جوره ماو

 

وارون خم تا صو سفید سا نماو

هرچه مَکم پام ار زمین جا نماو

 

هق هق تینیم بیسه شونمم

داخی اَسر آگره مه جهنمم

 

منبع : http://laksoroodeh.blogfa.com


کشتی نوح و سرکشتی دلفان

درباره توفان نوح بیش از ششصد نوع افسانه و داستان گوناگون در میان اقوام‏ و ملل باستانى رواج دارد که در چهارگوشه دنیا نسل به نسل به ارث رسیده است. بنابر روایات، عامل چنین توفانى برخورد زمین با شهابى عظیم و یا آب شدن ناگهانى یخچال‏ها و کوه‏هاى یخ بوده که سبب انحراف سیاره زمین، جابه ‏جایى‏ رشته کوه‏ها، و همین‏طور غرق شدن جزایر بزرگ در اقیانوس‏ها شده است.و اخیرا نیز صحبت از سیاره ای مجهول بنام x  ویا نیپرو است که در الواح سومری علت طوفان را نزدیک شدن این سیاره به زمین می داند که هر ۳۶۰۰ سال یکبار اتفاق می افتد و حادثه می آفریند.اولین بار ۷۲۰۰ سال پیش در طوفان نوح و ۳۶۰۰سال پیش زمان قوم لوط و….به هرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتى که بوده باشد، در این جا مورد بحث نیست.هدف از نگارش این مقاله اثبات محل فرود کشتی نوح در کوه سرکشتی دلفان براساس اسناد ومدارک می باشد.
داستان طوفان نوح در بخش‌های ۶ تا ۹ کتاب پیدایش، اولین کتاب از تورات یهودیان، کتاب مقدس مسیحیان و قرآن (سوره‌های ۱۱ و ۷۱ ) آمده است.
توفان نوح در تورات:
توفان نوح در تورات در سفر پیدایش از باب ششم تا نهم (۶:۱ تا ۹:۲۹) چنین آمده است:
"عاقبت‏ به خواست‏ یهوه آب‏ها ساکن گردید و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماه‏ هفتم کشتى بر کوه‏ها آرارات قرار گرفت
 در ترکیه عکس های هوایی از آثار یک کشتی بر کوه های آرارات گرفته شده و بر اثر تحقیقات نمونه فسیل حیوانات به گل نشسته را نیز به ادعای خود پیدا کرده اند که متن آن ذیلا ذکر می گردد :
«طوفان و سیل در زمان حضرت نوح در سطح وسیعی بوسعت کره زمین واقع شده است. به اعتقاد مسیحیان و بنا به نص انجیل، این حادثه عظیم و دهشت آور، برای تنبیه مردمان آن روزگار که دست به سرکشی زده بودند و به منظور نجات نوح پیامبر و پیروانش واقع شده بود.
وجود لایه های مخلوط فسیل شده حیواناتی چون فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران هزار گونه گیاه جانوری، تأییدی بر این واقعیت است. این سنگواره ها که بعضاً در برگیرنده حیوانات مناطق گرمسیر با مناطق سردسیر (در کنار هم) هستند، نشان می دهند که با فرو نشستن آب، جانوران و گیاهان خارج شده، در زیر رسوبات مانده و به فسیل تبدیل شده اند. امتزاجی عجیب از جانوران خشکی و دریا، حاره و قطبی که مرگی آنی و دلخراش را روایت می کنند.  »
داستان مذکور منجر شده تا تحقیقات بسیاری از سوی پیروان ادیان ابراهیمی برای یافتن بقایای کشتی نوح، به خصوص در منطقه آرارات انجام شود. در سال ۲۰۰۷ تیمی با حمایت کلیسای مسیحی تکه چوب هایی در ارتفاعات قله آرارات در ترکیه پیدا کرد. هرچند تیم جستجوگر مدعی شد که مطمئن است که کشتی نوح را یافته است ولی باستان شناسان این ادعا را با توجه به شواهد علمی موجود مورد تردید فراوان دانسته اند.
این داستان ساختگی بودن آن کاملا  با هدف جذب توریسم  مشخص است بعلت اینکه صحبت از فسیل حیوانات کرده که به محض خروج از کشتی در گل فرو رفته و از بین رفته اند و این کاملا هدف خداوند و مدیریت حضرت نوح برای نجات حیوانات و اصل بقای خلقت  را زیر سوال می برد .
در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد کشف شده است . بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند.
گزارش‌ باستان‌شناسی‌ شوروی‌ دربارة‌ این ادعا
بر اثر این‌ اکتشاف‌، ادارة‌ کلّ باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ برای‌ تحقیق‌ از چگونگی‌ این‌ لوح‌ و خواندن‌ آن‌، هیئتی‌ مرکّب‌ از هفت‌ نفر از مهمترین‌ باستان‌ شناسان‌ و اساتید خط‌ شناس‌ و زبان‌ دان‌ روسی‌ و چینی‌ را مأمور تحقیق‌ و بررسی‌ قرارداده است.این‌ هیئت‌ پس‌ از ۸ ماه‌ تحقیق‌ و مطالعه‌ و مقایسة‌ حروف‌ آن‌ با نمونه‌ سایر خطوط‌ و کلمات‌ قدیم‌ متّفقاً گزارش‌ زیر را در اختیار باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ گذاشت‌:
این‌ لوح‌ مخطوط‌ چوبی‌ از جنس‌ همان‌ پاره‌ تخته‌های‌ مربوط‌ به‌ کاوش‌های‌ قبلی‌، و کُلاًّ متعلّق‌ به‌ کشتی‌ نوح‌ بوده‌ است‌؛ منتهی‌ لوح‌ مزبور مثل‌ سایر تخته‌ها آنقدرها پوسیده‌ نشده‌، و طوری‌ سالم‌ مانده‌ که‌ خواندن‌ خطهای‌ آن‌ به‌ آسانی‌ امکان‌ پذیر می‌باشد. و حروف‌ و کلمات‌ این‌ عبارات‌ به‌ لغت‌ سامانی‌ یا سامی‌ است‌ که‌ در حقیقت‌ اُمّ اللغات‌ (ریشة‌ لغات‌) و به‌ سام‌ بن‌ نوح‌ منسوب‌ می‌باشد. 
دانشمندان از سراسر جهان در مورد صحت یا عدم صحت این نظریه دیدگاههای متفاوتی ارائه کرده اند. از جمله اینکه : “در کتاب مقدس ذکر شده که نوح بین شش تا ده هزار سال پیش کشتی خود را ساخته بوده است، در عین حال بر طبق نظریات اثبات شده، یک قطعه چوب در محیطی کاملا مرطوب یا کاملا خشک، بیش از چند هزار سال دوام نمی آورد.”
بر طبق این داستان، معتقدین به کتاب مقدس، محل به خشکی نشستن کشتی نوح را کوه آرارات واقع در شرق ترکیه میدانند. هرچند جغرافیای این منطقه با توضیحاتی که در تورات- مبنی بر این نکته که مسافرین کشتی از شرق به سمت بین النهرین در حرکت بودند- آمده، مغایرت دارد.
کرنیوک و تیم تحقیقاتی اش بر این باورند که کوه آرارات می تواند به منزله کلیدی برای رسیدن به هدف باشد. کرنیوک در این باره می گوید : “ما با جهت یابی جغرافیایی که در کتاب مقدس به آن اشاره شده، به یک نقطه از ایران رسیدیم، این منطقه نمی تواند در ترکیه واقع شده باشد.”
جستجودر ایران برای کشف بقایای کشتی:
این تیم قطعه ای را در در ارتفاع ۴۰۰۰ متری کوه سلیمان – از رشته کوههای البرز – پیدا کرده اند.بنا به اظهارات رابرت کرنیوک (Robert Cornuke)، رئیس موسسه تحقیقات و اکتشافات باستان شناسی Bible – که به اختصار آن را BASE می نامند -این قطعه صخره مانند به طرز حیرت آوری به چوب شبیه است.
کرنیوک در این باره می گوید : “ما قطعه کوچکی از شئ مزکور را مورد بررسی دقیق قرار دادیم و در بافت های تشکیل دهنده آن، ترکیبات چوب مشاهده کردیم. هر چند در حال حاضر نمی توانیم ادعا کنیم که قطعا بقایای کشتی نوح را یافته ایم، اما این شئ به کشتی نوحی که در گذشته از آن صحبت می شده کاملا شبیه است.”
این تیم تحقیقاتی، معتقد است اثبات این نکته که شئ کشف شده متعلق به کشتی نوح است، امری بسیار دشواراست، اما آنها موفق به یافتن شواهدی شده اند که ثابت می کند این ناحیه در گذشته جزو مناطق مقدس محسوب می شده است.
دلایل تیم تحقیقاتی BASE در اثبات ادعایشان برای بسیاری از افراد متقاعد کننده نبوده است. کوین پیکرینگ (Kevin Pickering)، یکی از باستان شناسان دانشگاه لندن و متخصص در زمینه سنگ های رسوبی نیز معتقد است؛ شئ یافت شده که به کشتی نوح شبیه است، در اصل از جنس چوب نبوده، او در این باره می گوید :
“از تصاویر چنین بر می آید که لایه نازکی از ماسه سنگ های چخماقی و پوسته های صدفی که به احتمال قریب به یقین سال ها قبل در مناطق اطراف دریا ساخته شده، سطح این صخره را پوشانده است.”
توفان نوح به روایت سومریان و بابلیان :
جرج اسمیت،  دانشمند انگلیسى و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم‏ منظومه گیلگمش را کشف کرد و کلید رمز آن را گشود. وى در روز سوم دسامبر ۱۷۸۲م طى‏بازدیدى از انجمن تازه تاسیس یافته «باستان‏شناسى کتاب مقدس‏» نطقى ایراد و در آن‏ اعلام کرد که بر روى یکى از لوحه ‏هاى کتابخانه کهن آشوربانیپال،  پادشاه آشور در قرن‏ هفتم ق‏.م، داستان توفانى را خوانده که شباهت ‏بسیارى با داستان توفان در سفر پیدایش‏ دارد.
همان‏طور که گفته شد، کشف جرج اسمیت ریشه آشورى – بابلى داستان توفان نوح‏ مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داستان توفان بابلى هم به نوبه‏ خود از افسانه‏ هاى سومرى اخذ شده، با این تفاوت که روایت‏ سومرى مختصرتر وپراکنده ‏تر است، اما شکل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بیشترى است.
داستان توفان بابلى
این حماسه مشهور در دوازده‏ لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داستان توفان آمده است. البته این نکته قابل ذکراست که از دوازده لوحى که به حماسه گیلگمش مى‏ پردازد، لوحه یازدهم از همه‏ طولانى‏ تر و نسبت‏ به الواح دیگر سالم‏ تر باقى مانده است. و اینک خلاصه داستان توفان‏ بابلى:
بزرگ ایزدان آنو (۲۵) ،انلیل، نینورتا (۲۶) و انوگى (۲۷) در شهر شوروپاک، که در سواحل فرات‏ واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمین را طى توفانى غرقه سازند. اما اِآ (۲۸) ،که‏ در آن گردهمایى حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصمیم‏ گیرى ایزدان را به‏ کلبه‏اى نئین سپرد. همان گونه که اِآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکى از ساکنان‏ شوروپاک به نام اوتناپیشتیم شنید:
انسان شوروپاک، فرزند اوبارا – توتو (۲۹) ،خانه‏ات را ویران کن; کشتى‏ اى بساز.
ثروت‏هایت را نجات بده; حیات خویش را بجوى;

و بذرهاى حیات را در آن انبار کن!(30)
اوتناپیشتیم به پند اِآ گوش فراداد و بى‏ درنگ دست‏ به کار شد. کشتى بزرگى ساخت‏ که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود.» (۳۱) اوتناپیشتیم بعدها سرگذشت‏ خود را براى گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است:
وقتى از ساختن کشتى، که محوطه کف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن‏ یکصد و بیست ذراع بود و چهارگوشه ‏اى ایجاد مى‏ کرد، در مدت هفت روز فارغ شدم،در روز هفتم بدنه کشتى را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کشتى‏ بردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشى و اهلى، و پیشه‏ وران هر صنف را سوار آن کردم. چون زمانى که شمش (۳۲) ،ایزد خورشید، مقدر کرده‏ بود، با گفتن «غروب، وقتى که خالق توفان رگبار نیستى نازل مى‏کند، داخل کشتى شو و تخته ‏هایش را محکم ببند» (۳۳) به سرعت فرا رسید، پس من به درون کشتى رفتم و درها را محکم فرو بستم.
لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهاى سیاهى برخاست و رعدى هولناک در محلى‏ که اداد (۳۴) ،خداوندگار توفان، حکم و «هنیش‏» (۳۶) پیش‏ قراولان توفان در حرکت‏ بودند. سپس خدایان مغاک ‏ژرف برآمدند; نرگال (۳۷) موانع آب‏هاى زیرزمینى را برداشت; نینورتا، خداوندگار جنگ،سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکى‏» (۳۸) مشعل افراشتند و همه ‏جا را با نور کبود آن روشن کردند. فریاد سرگشتگى و اندوه وقتى که خدایان توفان روشنى روز را به‏ تاریکى بدل کردند، وقتى که او سرزمین را چون جامى درهم شکست، به آسمان‏ برخاست. (۳۹) یک روز تمام توفان خشمناک به هر سو رفت و آشوب به پا کرد. سیلاب تمام‏ سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل کوه‏ها بالاتر رفت و آب جاروى فنا بر روى نوع‏ انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگرى نبود و هیچ کس قدرت سربرداشتن و برآسمان‏ نگریستن نداشت. حتى خدایان از سیل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناى استوار«آنو» گریختند. آنها چون سگ‏ها به لانه‏ ها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند. سپس‏ ایشتر (۴۰) ،ملکه خوش ‏آواى آسمان، چون زنى در هنگام زایمان فریاد زد: «افسوس که‏ روزگار کهن به خاکستر تبدیل شده است، چرا که اراده ‏ام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهى با خدایان به شر حکم راندم؟ جنگ‏ ها را مامور نابودى مردمان کردم; اما آیا آنها مردم من نبودند، چون من مایه اعتلاى آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب ‏پراکنده ‏اند.» (۴۱) خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزید. با آغاز سپیده روز هفتم توفان از سمت جنوب‏ فروکش کرد.دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتى را گشوده،به آن دریاى بى‏کران نظر افکندم و شیون و زارى آغاز کردم، ولى همه آدمیان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوى زمین نگریستم، چرا که در هر سو آب بى‏ حاصل‏ بود. لیکن چهارده فرسنگ آن‏سوتر کوهى نمایان شد و در آن جا کشتى پهلو گرفت. روى‏ کوه نیسیر (۴۲) کشتى ثابت ماند. کشتى شش روز روى کوه نیسیر ماند و تکان نخورد
روایت قرآن :
در یکی از آیات قرآن آمده است : وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَائَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الَامْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ(سوره هود/ ۴۴)؛ و گفته شد : ای زمین ! فرو خور آب خویش ، و ای آسمان ! بایست و مبار بیش از این، و(آ شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که “نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت.” آنگاه آب کاسته شد و عذاب به پایان رسید و کشتی برکوه جودی قرار گرفت.
مقایسه روایات توفان نوح :
دراینجا به مقایسه سه داستان توفان سومرى، بابلى وتورات و آنچه که در قرآن ذکر شده است‏ می پردازیم . البته همان طورى که در ابتداى بحث اشاره شد،داستان توفان بابلى، که به طور قطع از روایت‏ سومرى اخذ شده، داراى شرح و بسط بیشترى نسبت‏ به داستان سومرى‏ هاست، و از سویى در روایت‏ بابلى، همانند آنچه درتورات آمده، در جریان گزارش واقعه به جزئیات حادثه و چگونگى آن توجه بیشترى‏شده است. در نتیجه مى‏ توان نوعى هماهنگى و همانندى بین دو داستان بابلى و روایت‏ تورات مشاهده کرد. این شباهت‏ به قدرى آشکار است که محققان متفقا آنها را دوصورت از یک حکایت مى ‏دانند. با این همه، موارد اختلافى نیز بین دو داستان مشاهده‏ مى‏ شود.
)پس از انقضاى مدت تعیین شده توفان و سیل فرو مى‏ نشیند و کشتى بر قله کوهى ‏آرام مى‏ گیرد نام این کوه در روایت‏ بابلى نیسیر و در تورات آرارات و در قرآن جودی ذکر شده است.(
کوه نیسیر در سلسله جبال زاگرس:
در تاریخ ماد آمده است : آشورناسیراپال  بر علیه پیشوای قبیله ناسیکو به نام آکدی نورآداد که مردم زاموا را گرد خویش متحد ساخت لشکر کشی کرد و با نیروی عظیمی که از لحاظ تعداد بر نور آداد برتری داشت از گردنه بابیته گذشت و به مرکز زاموآ نفوذ کرد.و نورآداد به روش دیرین به کوهها پناه برد.آشورناسیراپال تا کوه نسیر به زبان لولویی کی نی پا به پیش راند. بنابر روایات آشوری و بابلی کشتی نوح بر این کوه متوقف گشت.(دیاکونوف ،کتاب تاریخ ماد ،ص ۱۵۱)
 ودر جایی دیگر می نویسد :زاموآی خارجی  از داخلی توسط کوه کولار رشته  اصلی جبال زاگرس جدا می شده.کولار در زبان محلی به معنای کوه بوده و کولار ظاهرا در اسم یکی از قلل زاگرس یعنی کولار داغ محفوظ مانده است .(ص ۴۹۰همان منبع)
ص ۱۵۴ همان منبع می گوید : منطقه زاموآ تحت سلطه موقتی کاسیان (بومیان زاگرس)بوده است.آشوریان بعد از آنکه پایگاه جنگی در زاموآ ایجاد کردند از قلل مرزی زاگرس به نقاط دور دست داخلی آن نفوذ کردند.
وقتی صحبت از این است که آشوریان رشته کوه زاگرس را پشت سر گذاشتند می توان گفت به دشت های بعد از رشته کوه گرین (زاگرس میانی) رسیده اند وپادشاه شکست خورده به کوهها پناه می برد پس در ادامه باید کوه مرتفعی بعد از این دشت وسیع باشد. در سلسله‌کوه‌های گرین کوهی قرار دارد به نام «سرکشتی»، این کوه ۲هزار و ۸۰ متر ارتفاع دارد. که با فاصله بعد از دشتی موسوم به شهر دلفان قرار گرفته است .
 امروزه رشته کوههای سرکشتی دلفان با فاصله از رشته کوه های گرین (از سلسله جبال زاگرس) قرار دارد .در سالنامه های آشور ناسیراپال آمده است که در مسیر چند نقطه  مسکونی  وجود داشته که یکی بنام اوزه
uze با نام قدیم شهر نورآباددلفان بنام آیزه در دشت بعد از کوه گرین شباهت دارد.و ص ۴۸ همان منبع ذکر می کند :گمان می رود که آشوریان به هنگام این لشکرکشی به مرز لرستان کنونی و شاید هم آنچه بعد ها الی پی نامیده می شود و ناحیه نزدیک کرمانشاه کنونی رسیده اند.(این منطقه در لرستان کنونی و تقریبا در مرز کرمانشاه قرار دارد )
اما در روایت قرآن از کوه جودی نام می برد و در اصطلاح محلی  منطقه سرکشتی نام قله جودکوه یا همان کوه جودی است. ودر نزدیکی آن زیارتگاهی به زبان محلی نونویی که شبیه واژه  نوح نبی است وجود دارد.بنابراین طبق تحقیقات احتمال فرود کشتی در آرارات ترکیه منتفی و احتمال فرود آن در ایران قوی تر است و طبق روایت آشوریان وبابلیان و سومریان فرود آن بر زاگرس در کوه نیسیر در سلسله جبال زاگرس محرز است و دراین محدوده تحقیقا بجز غرب شهرستان دلفان در کوه سرکشتی هیچ گزینه دیگری مطرح نیست .
اما نتیجه تحقیقات در اثبات این مدعا :
دکتر علی‌اکبر افراسیاب‌پور در مقاله نوح و نوحاوند،۱۳۷۹می گوید:توفان نوح مقابل رشته کوه‌های زاگرس آرام شده و کشتی نوح در کوه «سرکشتی» به گل نشسته است.
این مقاله به بنیاد نوح‌شناسی آمریکا فرستاده می شود و پس از چندی گروهی سه نفره از آمریکا به ایران می آیند. از زبان آقای دکتر افراسیاب پور عضو هیات علمی دانشگاه شهید رجایی تهران: ״با یکی از آنها به کوه «سرکشتی» رفتم و منطقه را نشانشان دادم. در آنجا سنگ‌های بسیار عجیبی را پیدا کردیم که مانند حلقه‌های زنجیر بود و همچنین قبرهایی مربوط به پیش از اسلام. دو قبر در بالای کوه «سرکشتی» وجود دارد که به اعتقاد من یکی قبر نوح و دیگری احتمالا قبر حضرت آدم است.
در قلب رشته‌کوه زاگرس، کوهی به نام «گرین» قرار گرفته است.  این کوه از شمال نهاوند شروع و تا شمال غرب این شهر ادامه دارد. رود معروف «گاماسیاب» که سرچشمه رود کرخه است از این کوه سرچشمه می‌گیرد. با مطالعاتی که انجام دادم به اسناد و مدارکی پی بردم که در آنها گفته شده بود «نهاوند» همان «نوح،‌آب‌، بند» است و به علت کثرت استفاده طی سال‌های دور از «نوح آب‌بند» به «نهاوند» تغییر یافته است.
اگر به رشته‌کوه زاگرس توجه کنید،‌ متوجه خواهید شد که این رشته‌کوه مانند دیواری است که هر دوطرف آن دشت قرار دارد شکل این رشته‌کوه به خوبی نشان می‌دهد که اگر در منطقه بین‌النهرین توفانی روی داده باشد این کوه آن را مهار کرده است چون اصلی‌ترین دیواره‌ای است که می‌تواند از سر راه آن توفان قرار گرفته باشد.
می‌بینید که قرآن اشاره می‌کند که جودی محل به گل نشستن کشتی نوح است. با گسترش پژوهش‌ها متوجه شدم طایفه‌ای به نام جودی و جودکی آن منطقه زندگی می‌کنند. هم‌اکنون هم افراد زیادی در سراسر ایران نام خانوادگی «جودی» یا «جودکی» را دارند.
״
اما اسناد تاریخی :
ویلکاکس یکی از باستان‌شناسانی است که در منطقه بین‌النهرین پژوهشی انجام داده و فرضیه‌ای را عنوان می‌کند که براساس آن طغیان رود فرات منشا توفان نوح بوده است. آب بالا آمده و کوهستان زاگرس را فراگرفته و زاگرس همچون سدی جلوی این آب ایستاده است.
یکی از جغرافی‌دانان به نام پاپلی‌ یزدی در کتاب فرهنگ آبادی‌ها صفحه ۸ درباره کوه سرکشتی نوشته است: «سرکشتی محل به گل نشستن کشتی نوح است و در غرب منطقه دلفان رشته کوهی است مربوط به دوران اول و دوم. مرحوم حاج‌حیدر که کهن‌سال‌ترین مرد قبیله بود درباره وجه تسمیه این کوه گفت: پس از فرو نشستن توفان نوح، کشتی نوح بر بالای این کوه به گل نشست و از حرکت باز ایستاد.»
هنری راولینسون دانشمند آشورشناس در سال ۱۸۳۸ نوشته است: در ۲۵ماه مه به کوه زیبای «چهل نابالغان» رسیدیم که از طرف غرب به یک سلسله کوه مرتفع به نام سرکشتی می‌رسد. لر, ها معتقدند کشتی نوح پس از توفان در آن جا به گل نشسته است.»
نتیجه گیری
اگر این ادعا اثباط قطعی گردد ، قبر حضرت نوح و محل فرود مشهورترین کشتی تاریخ که در همه ادیان ذکر شده است میزبان میلیونها جهانگرد از سراسر جهان خواهد شد. و رونق اقتصادی و اجتماعی در ایران به ویژه این منطقه محروم را به دنبال خواهد داشت .متاسفانه همچنین موضوعاتی نیازمند پیگیری مصرانه مسئولین است و به صورت خودجوش از هیچ نهادی پیگیری نمی گردد. لذا این وظیفه خطیر بر عهده مسئولین گردشگری و نمایندگان مجلس است که با توجه به درجه اهمیت آن  ابتدا در قالب پروژه تحقیقاتی مطرح شده  و در ادامه مسئولین کشوری را متقاعد نموده و جهت تبلیغات ومعرفی و همچنین عمران و توسعه آن جهت بازدید گردشگران تسهیلات ویژه اخذ شود. به امید آن روز که از خواب غفلت بیدار شویم وبخاطر مسامحه کاری این میراث گرانبها را به کشورهای دیگر تقدیم نکنیم .
منابع
- ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
- تفسیر المنار،چاپ مصر،رشید رضا،ص ۷۵٫
- تفسیر انوار التنزیل، قاضی بیضاوی، ج ۱، ص ۴۶۸ .
- تفسیر مجمع البیان علامه طبرسی ، ج ۵ ، ص ۱۶۵٫
- تورات؛ سفر پیدایش ۸ : ۴٫
- دایرة المعارف اسلامی ، ج۱ ، ص ۲۷۸٫
- دکتر علی اکبر افراسیابی ،نوح و نوحاوند ،۱۳۷۹
- سایت فریا

- سید حسن حسینى (آصف)،کشتی نوح

تیره و نژاد لرها


تاریخچه و نژاد:

چیزی که واضح و روشن است ،اینست که بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)

*(نوشتاری از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهنند بکنند اینست که اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.

آریایی ها ((ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با امیخته شدن با اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید اورده اند.*


*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می دانند زیرا چه از لحاظ نوع رقص و موسیقی و زبان و... بین آنها شباهت های بسیاری وجود دارد.

لرستان در دوره کاسی ها

کاسیان قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازیه و آذربایجان به جنوب غربی ایران روی آوردند ولی در ابتدای امر در نواحی دریای مازندران سکونت کردند ونام خود را به این دریا دادند وآنرا دریای کاسپی یا کاشی نامیدند و این دریا در اصطلاح اروپاپی بنام دریای کاسپین (Caspian) شهرت دارد.استرابون (Strabon) مورخ یونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در کناره دریای کاسپین سکونت نمودند ونام خود را به این دریا دادند.افراسیاب تورانی طبق اوستا برای دست یافتن به فر کیانی در این دریا فرورفت وناامید برگشت و دیگر دریای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.

دارمستتر در توضیح از این واژه معتقد شده که وورو  مخفف فراخ است وهر دو پهلوی و فارسی  از یک ریشه می باشند.بنابراین این واژه ووروکاش بمعنی دریای فراخ وبزرگ کاشی ودریای کاسپین می باشد. واژه کاشی در کتیبه های بابلی به عبارت کاسی یا کاسپی آمده واقوام کاسی (کاشی)در زمان مهاجرت بتدریج در شهرهای کاشان وقزوین نیز سکونت نمودند ونام خود را بر این دو شهر داده اند.(2)

این قوم که همزمان و به موازات عیلامیها بر بخشهایی از لرستان تسلط داشته اند ، قومی بودند که چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند .آنان مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده میشدند و پیشه دامداری داشته و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت سخن میگفتند .آنان سوار کارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامیها و بابلیها در افتادند.آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی نمایند .حکومت کاسیها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامیها به پایان رسید .آنها پس از شکست از عیلامیها به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند .


لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوکی ،و اشکانی

.اسکندر مقدونی در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمیدید، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد .ولی پس از مرگ اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.

لرستان در زمان ساسانیان:

لرستان در دوره ساسانیان ، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین ((پهله )) یا ((پهلو ))محسوب می شد. یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .
سرزمین پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می گردید. چنانکه لرستان و منطقه غربی آن یعنی پشتکوه (ایلام )را به ترتیب به ((مهرگان کدک ))و ماسبذان نامیده می شد. این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و با تغییر در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شدند . از شهرهای مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی شهرهای صیمره و شاپور خواست (خرم آباد )را می توان نام برد. شهر سیمره حاکم نشین منطقه و شاپور خواست که گفته میشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهای آباد و پر رونق دوره ساسانی محسوب می گردید .


حمدالله مستوفی , نام لران را بمحلی موسوم به لور واقع در گردنه ی مانرود نسبت میدهد و می نویسد :
" وقوع این اسم بر آن قوم, به وجهی گویند از آن است که در ولایت مانرود دهی است که آن را کرد خوانند ودر آن حدودبندی که آن را بزبان لری کول خوانند و در آن بند موضعی که آن را لر خوانند" (3)

شاید علل نسبت دادن لران به این سرزمین مربوط به خاطره ی شهر اللور باشد که جغرافی دانان عرب درباره ی آن بحث کرده اند و امروزه نیز نام صحرای لور واقع در شمال دزفول, هنوز زنده است.
محلهای دیگری نیز یافت می شود که نام آنها همانند لور می باشد از جمله لیر محلی واقع در ناحیه گندی شاپور (جندی شاپور) و لیراوی واقع در کهگلویه است. احتمالا کلمه لر همان واژه لور است, چنانکه در لری پول را پیل میگویند.

یاقوت حموی نیز از محلی به نام لردجان (لردگان) نام برده است . به گفته استخری لردگان پایتخت بخش سردان می باشد که بین کهگلویه(کوه کیلویه) وبختیاری قرار دارد. در سیمره نیز محلی بنام لورت یالیرت است.
مسعودی ضمن ذکر فهرست طوایف کرد, از قبایل لریه نیز نام برده است.
یاقوت حموی با اینکه از لران سخن می گوید , واژه اکراد را بکار برده ومی گوید:
" اکراد قبایلی هستند که در کوههای بین خوزستان واصفهان زندگی میکنند ومحل این قبایل را بلاد اللور یا لرستان مینامند."(4)


در اواسط قرن ششم(6.ه.ق) لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لرکوچک تقسیم شد .منظور از لر کوچک همان از لرستان کنونی و مقصود از لر بزرگ بختیاری و کوه کیلویه است . بین اراضی لر نشین مزبور قسمتی قرار داشت که دامنه ی آن تا شیراز کشیده میشده وآنرا شولستان مینامیدند وامروز این خاک بنام ممسنی معروف است .

لر کوچک وبزرگ از اواخر قرن ششم ببعد بزرگان وامرائی داشت که نام بعضی از آنها در ادبیات پارسی مخلد وجاویدان مانده است . امراء لر بزرگ که آنها را اتابکان لرستان ،به دنبال ضعف و تجزیه دولت سلجوقی، شجاع الدین خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرده ،لرستان را در قبضه اختیار گرفته و بر خود عنوان اتابک (که واژه ای ترکی است که از اتا به معنی پدر و بیگ یعنی بزرگ است ساخته شده را نهاد.)  و بدین ترتیب او سلسله اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد.

خاندان فضلویه که از امرای لر بزرگ بودند شهرت بیشتری داشتند، علت این امر آن بود که خاک لر بزرگ بین شولستان وعراق عجم وعراق عرب وفارس قرار داشت و امرای آن منطقه طبعا با حکام نواحی اخیر رابطه داشته گاهی در حال صلح وزمانی در وضع جنگ ونزاع بسر می بردند.(5)
اتابکان لر کوچک با هر وسیله ای که توانستند موقعیت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از جمله سلاطین خوارزمشاهی،مغولان ،تیموریان ،ترکمانان ، قراقویونلو و اق قو یونلو و تا پایان پادشاهان صفوی حفظ نمایند .از اتابکان لر کوچک چند تن با درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله ، حسام الدین خلیل (حدود 640هجری )،ملک عزالدین (804_750 ه ق ) میتوان نام برد.

لرها همواره در وطن دوستی و پاسداری از وطن خود همانند بقیه ایرانیان ،غیرت نشان می دهند.به عنوان مثال خدمات این سردار دلیر(علی مردان خان) و نام آور لرستانی در برابر هجوم افغانها در پایان دوره صفوی و مقاومت سر سختانه او در برابر قوای عثمانی و همچنین رشادتهای فراوان وی در رکاب نادر شاه افشار جهت بر قراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از کشور ،بسیار در خور توجه و تحسین انگیز است.

آخرین حکومت لرها نیز به کریمخان زند میرسد .(البته به دلیل مدت حکومت کم این سلسله نمیتوان در مورد تاثیر یا نوع حکومت آنان بر کشور نظری با اطمینان داد) او از طوایف لر ساکن ملایر بود و بعد از دوره 40 ساله حکومت زندیه با به قدرت رسیدن این فردخائن و عقده ای(آغا محمد خان قاجار) و جانشینان بیکفایت و بی لیاقت و وطن فروش قاجاریه اکثر نواحی ایران جدا گشت. ولی ...
آغا محمد خان ،بانی سلسله قاجاریه ،به علت کینه ای که از لر های زندیه در دل داشت نسبت به همه لرها با دیده دشمنی می نگریست واسباب ضعف این قوم را به هر نحوی که توانست فراهم آورد چنانکه برخی از طوایف لرستان را به قزوین کوچانید . همچنین چون والیان لرستان را رقیبی خطر ناک میپنداشت در تضعیف آنها کوشید.


اشیاء مفرغی لرستان:

در مدتی متجاوز از 20 سال آنچه که روستاییان در ناحیه کرمانشاه ومخصوصادر هرسین ,الشتر و
خرم آباد که در شمال لرستان است یافته بودند مجموعه های خصوصی و موزه های اروپا وآمریکا را با هزاران شی ء مفرغی وآهنی مزین ساخت . این اشیاء در قبوری پیدا شده که تاکنون هیچ یک از آنها از نظر علمی حفاری نگردیده . این قبور گودال های هستند که گاهی سنگ فرش شده اندو همواره با لوحه سنگ بزرگی که به پنها گذاشته شده، پوشیده است. واین اشیاء عبارتند از شمشیر آهنی و خنجر مفرغی و کلنگ برنزی وسنجاق های برنزی و سیتولهای مفرغی (نوعی ظروف مخصوص سفالین.
'>م.)(6)
رمان گریشمن در این کتاب توضیحاتی خوبی درباره تمدن این اشیاء اشاره کرده برای علاقه مندان به تاریخ ایران باستان.  '>و یک تارنمای زیبا برای دیدن این مفرغ ها  Bronze Sculpture of Lurestan


شهرهای مهم این مناطق (لر نشین) :

1-خرم آباد :

خرم آباد (که در زبان محلی به آن خورمووه گفته می شود) را که بسیاری از مورخان اروپایی بر این باورند که این محل با خایدالوی متون آشوری مطابقت می کند .آنچه مسلم است خرم آباد در دوره ی عیلامیان ،از شهرهای این قوم بوده، ولی بدنبال انقراض آنان اهمیت خود را از دست داده است.(7)

ژاک دومرگان، عضو هیئت علمی فرانسه در ایران معتقد بود که لرستان از ایالتهای عیلام قدیم بوده وخرم آباد همان خایدالو یکی از چهار شهر معتبر عیلامیان بوده است.(8)

فردوسی براین عقیده بود که این شهر در زمان شاهپور ذوالاکتاف ساخته شده است وتاریخ بنایش را همزمان ایجاد گندی شاپور دانسته است.
بنابراین میتوان گفت که خرم آباد امروزی در عهد ساسانیان در محل خایدالو بنا شده است واتابکان لرستان نیز در سده ی 5 ه.ق بر لرستان دست یافتند،خرم آباد را روی خرابه های شهر ساسانی،بنا کرده اند وبانی آبادانی آن در سال 580 ه.ق اتابک شجاع الدین خورشید بوده است(9)


۲-بروجرد:

شواهد و اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء "برو" + "گرد" موجودیت این شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به معنای شهر میباشد. حدود العالم تالیف 372 ه. ق. بروجرد را شهری خرم و پرمیوه توصیف میکند. به نوشته یاقوت حموی در معجم البلدان (اوایل قرن 8 هجری) بروجرد با خضارات و خیرات و همچنین دارای نخلهای مرغوب و زعفران بسیار بوده است.
همین جغرافی نویس اسلامی در کتاب المشترک رازان را کوی بزرگی در بروجرد یاد میکند. به نوشته ابن اثیر شهر دارای خندق بزرگی در اطراف بوده که اکنون میتوان آثار و علایمی از آن را مشاهده کرد. در حملات ویرانگر مغول (616 ه. ق.) صدمه و زیان بسیاری به شهر وارد شده و منابع تاریخی، خرابی شهر را در حد وسیعی گزارش کرده اند. ولی حمدالله مستوفی در سال 740 ه. ق. در نزهه القلوب از آبادی شهر یاد کرده و آن را دارای دو جامع عتیق و جدید دانسته است.

شهر در آغاز دوره قاجار وسعت گرفت. در همان زمان حاج زین العابدین شیروانی مورخ مشهور در بستان السیاحه مینویسد:حسام السلطنه بروجرد دورش را حصار کشید و راستا و بازار مسقف و دکاکین مکلف به اتمام رسانید. به طور کلی شهر فعلی بروجرد دارای بافت قدیمی بسیار زیبایی است و ساختمانهای قدیمی و خانه های مسکونی آن از تزیینات جالب چون در و پنجره ارسی های بدیعی برخوردار است. بازار کهنه بروجرد نیز هم اکنون همان طرح قدیمی خود را حفظ کرده و داد و ستد آن رونق چشمگیری دارد. بروجرد که هنوز در لهجه محلی همان نام اصلی آن یعنی وروگرد(بروگرد) گفته می شود.


3-ایلام:
سرزمین ایلام از دیرباز مهد تمدن بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشیه ی روز سیمره گرد آمده وتمدن منطقه ی ایلام داشته است،دره سیمره نقش بزرگی در شکوفایی تاریخ وتمدن منطقه ایلام داشته است، زیرا مهمترین راه ارتباطی بین تمدن کوهها وتمدن جلگه های جنوب غرب ایران سرزمین می گذشته است. استان ایلام از نظر آثار تاریخی ونقاط دیدنی بسیار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر ،هیلان،شیروان،آرمو ،ایوان غرب و ... آثار تاریخی از عصر مفرغ،هخامنشیان،اشکانیان،ساسانیان و...کشف وبه ثبت رسیده است.(10)


4-کهگلویه وبویر احمد:

از دوناحیه کهگلویه و بویر احمد تشکیل گردیده .
برخی از مورخان براین باورند که مهرگان پسر روزبه ،پادشاه زمینگان(محل جایگاه)گیلویه بود،پس از مهرگان برادرش سلمه شاه شد.گلو یا گیلویه که از مردم خمایگاه سفلی از ولایت استخر بود،نزد سلمه آمد وبه خدمتگذاری پرداخت. چون سلمه درگذشت گیلویه آنجا را تصرف کرد وچون قدرتی بدست آورد،این سرزمین را بنام او خواندند.(11)
مؤلف فارسنامه ی ناصری بر این باور است که درخت کیالک(زال زالک) در کوهستانهای این سرزمین بیشتر از دیگر نقاط پارس وجود دارد. وچون میوه ی وحشی زال زالک را در این منطقه گیلویه گویند،بدین مناسبت این سرزمین را کُه گیلویه نامیده اند.(12)
اما این نظریه درست نیست ، زیرا درخت زال زالک منحصر به این استان نمی باشد وبطور طبیعی در سرتاسر لرستان وبختیاری یافت می شود ودر کهگیلویه سیسه نامیده می شود.
ظاهرا کیارک در شیراز رایج است نه بین لرهای کهگیلویه.

" تل خسرو(کهگیلویه)کوهستانی است در شمال ولایت بهبهان...در روزگار پیشین آن را رم زمیگان که معنی بلوک سرد است می نامیده اند ودر سده ی 3 ه.ق به نام کوه گیلویه معروف گردید".(13)
"طایفه ی بویر احمد،ناحیه ی تل خسروی وچند محل از بلاد شاپور ناحیه ی رون (Reven) را متصرفشده ،تمامی آنها به ناحیه ی بویر احمد مشهور گشته است.(14)


۵-یاسوج:

نام بومی یاسوج ، یاسیج است که در کنار رودآبشار ،دامنه ی قلعه ی دنا واقع شده است .که زمانی مرکز نفوذ خانهای بویر احمد علیا بود . سابقه ی تل خسرو بیش از2000 سال است، ولی احداث ابنیه ی معاصر آناز سال 1309ه.ش آغاز شدوتا سال 1323 ه.ش ادامه داشت وپس از این تاریخ متروک گشت.
از عوامل ایجاد شهر یاسوج شرایط اقلیمی وخاک و جنگلهای سرسبز بلوط و دره ها وکوهها وتپه های زیبا ومنابع فراوان آب است


۶-چهار محال وبختیاری :

براساس کتیبه ها وسنگ نبشته های گوناگونی که بدست آمده، منطقه ی چهر ومحال بختیاری در زمان کوروش هخامنشی وجود داشته ومردم در جنگهای مختلف شرکت می کردند.



زبان :

پس از انقراض ساسانیان، آنچه پایداری وغلبه ی معنوی ایرانیان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ایرانی است.
مردم لر نیز همانند دیگر ایرانیان ، گرچه کیش باستانی خود را به مرور زمان رها کرده وبه آیین اسلام درآمدند ولی زبان کهن خویش را نگاهداری نمودند . بسیاری از واژههای لری اغلب ریشه های باستانی دارند و به احتمالا تعداد زیادی از این واژه ها مربوط به زبانهای کاسی و عیلامی می باشد . گفته می شود زبان پارسی در زمان امپراتوریهای هخامنشی ، اشکانی و ساسانی در لرستان گسترش یافته است .
در بین زبانهای جنوب غربی ایران ،زبان (گویش)لری بزرگترین رابطه را با زبان فارسی دارد. که هر دوی آنها دنباله پارسی میانه، زبان پارتیان قرن هشتم بعد از میلاد هستند ،و همانگونه که می دانیم پارسی میانه، زبان پارتیان و ساسانیان بود که به تدریج تغییر شکل داده و به صورت زبان فارسی نزدیک است که بعضی معتقدند این زبان در گذشته نه چندان دور از فارسی منشعب شده است .
گویش مردم لرستان بیشتر لری ولکی است. بر اساس مطالعات زبان شناسی ، زبانهای لری و لکی جزو زبانهای هندو _ اروپایی به شمار می آیند. زبانهای ایرانی شامل زبانهای ایرانی شرقی ، و زبانهای ایرانی غربی می باشد . لکی و لری جزو زبانهای ایرانی غربی محسوب می شوند .


باختری :گویشهای لری ، بروجردی ، ملایری ،نهاوندی ،وغیره   لری
خاوری :شامل گویش های بختیاری ،دزفولی، شوشتری ،وغیره   


لکها بیشتر در نواحی نورآباد وکوهدشت والشتر ساکن اند ولرها در خرم آباد و بروجرد و اشترینان (اشتربانان)... مستقر هستند. گویش لری بختیاری که تفاوتی با لری خرم آبادی دارد در الیگودرز و روستاهای اطراف و طایفه های چهار لنگ بختیاری رایج است.(15)
در ملایر ونهاوند وتویسرکان به لری و لکی سخن گفته می شود در ایلام هم در قسمت های شمالی آن که همرز با کرمانشاه است لکی بیشتر رایج است و در قسمت های دیگر لری سخن میگویند وطوایف لک که در نواحی شمال استان بسر میبرند ،طایفه مکی که بین کرمانشاه وهیلان زندگی میکنند وبه لهجه کردی جنوبی تکلم میکنند که شبیه لهجه کلهر است ودر قمسمت جنوبی استان کردان شوهان هستند که به لهجه کردی کرمانجی سخن میگویند.(16)
در کهگیلویه وبویر احمد وچهار محال بختیاری تا لر های ممسنی همه به گویش لری با اختلاف های اندکی سخن میگویند البته گروههای مهاجری هم بوجود دارد که بگویش های دیگری سخن میگویند و بیشتر مردمان لری سخن می گویند.


1-(افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 372)
2-(تاریخ اجتماعی ایران باستان.نوشته :دکتر موسی جوان صفحه112 و113) .
3-(مستوفی تاریخ گزیده،ص 537)
4-(مینورسکی ،ولادمیر، لرستان ولرها،ص 22)
5-(تاریخ 10000 ساله ایران.جلد 3.ص 236 .)
6-(تاریخ ایران از آغاز تا اسلام –رمان گریشمن(Ghirishman.Roman.1979-1895):رئیس گروه باستان شناسی فرانسوی در ایران. ترجمه دکتر محمد معین .صفحه 130-131)
7-(ساکی،جغرافیای تاریخی وتاریخ لرستان ص94-97)
8-(دومرگان ژاگ.هیئت علمی فرانسه در ایران، جلد2.ص211)
9-(رزم آرا،تیمسار علی .جغرافیای نظامی ایران .لرستان.ص 178)
10-( افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 173)
11-(اقتداری ،احمد.خوزستان وکهگلویه وممسنی.جلد 1.ص 363)
12-(فارسنامه ناصری .حسینی فسایی.جلد2.ص1467) .
13-(شوشتری: مؤلف کتاب تاریخ جغرافیای خوزستان درباره ی کهگیلویه در ص 192)
14-( مؤلف فارسنامه ناصری در ص.1481 )
15-(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها .جغرافیای کامل ایران.جلد 2.ص1075)
16-(مینورسکی ولادمیر لرستان ولرها .ص30)


سوختن عاشقانه از ملاپریشان عارف لکستان

سوختن عاشقانه از ملاپریشان عارف لکستان

عارف گرانقدر لکستان در یکی از اشعارش دل سوزناکی را به نمایش می گذارد که سخت در تکاپوی وصال است آنچنان که در وادی سوزناک عشق سر از پای نمی شناسد و هر آنچه دار و ندار است را به یک لحظه ی کوتاه دیدار عوض می کند و سخت مجذوب رویت آن شکوه و عظمتی است که شرر در جانش افکنده و ویلان و سرگردانش نموده است

بگذر     ژه   دنیا ،ژه دار و ندار              گشت فراموش کر غیر له عشق یار

سینه ی نداشتو ژه عشق التهاب          پر گناو و خالی چوی کاسه ی رباب

سینه ی که ملتهب وجود بی همتای یار نباشد و د ر کوره ی گدازان دوستی  و وصال ذوب نشود بسان کاسه ی تهی رباب است که جز آهنگهای طربناک و گناه آلود بهر ه و سودی ندارد

دلی که ژه عشق هویچش سوز نیه               محرم   اسرار   دل  فروز   نیه

این سروده را با سروده ی وحشی بافقی مقایسه نموده و مشابهت داده است که هر دو دل سوخته در مسیر دلدار مشابه هم از سوختن و گداختن سخن گفته اند

هر آن دل را که سوزی نیست  دل نیست          دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دیده ی که دیدار دوسش میل نبو                     ژه خوین جگر دایم کیل میو

دیدگانی که آرزومند دیدار رخسار بی همتای یار نباشند و در مسیر سخت دشوار رویت آن جمال بی مثال گام ننهند همان به که در پرد ه ای از خون جگر مات و مبهوت بمانند و در تاریکی جهل و نادانی غوطه بخورند جمال نور تنها در دیدگانی بصیر رویت می شود که تشنه دیدن آن رخ بی مثالند وهر دیده ای که از این بصارت بی بهره باشد در این وادی اعمی و نابیناست

دلی افسرده دارم سخت بی نور              چراغی ،زو به غایت روشنی دور(بافقی)

له بازار عشق هویچ کالاش نبو                 ژه صفحه ی گیتی کاشکی جاش نبو

در بازار گرم و پر التهاب عشق به هیچ بهایی نمی ارزد این دل بی میل یار،او را هیچ ارزش و بهایی نیست و در شهر عشق بی ارزش و بی مقدار است ای کاش نیست و نابود می شدو در صحنه ی روزگار محو می شد تا از این ننگ بی عشق رهایی می یافت

ژه عشق دلدار دل پر ژه خوین کر               ژه راگه ی دیده مدام بیرون کر

دلم پرشعله گردان   سینه پردود                زبانم کن به گفتن آتش آلود(بافقی)

در ره وصال عشق دلدار دلم خون آلود کن تا از راه دیده خون بگریم سخت در پی آنم که بر رویای دوستی و عشق دلبر دست بیابم و رد این راه دل سوزناکم ذره ذره خون شود چه باک و از دیدن چون خون برون شود هیچ هراسی ندارم تنها دست یافتن بر دامن یارم آرزوست ور نه دل و دنیا به هیچ نیرزد

به    عرض    دلبر   مرکبت بدو                  اسیرن عاشق گرم و سبک رو

در وادی دوست بتاز و همپای دلبر مرکب بدوان که عاشق و دلداده گرم است و تیز رو

چون سودای وصالت شوق از سر رباید گرمایش تنت مذاب و جانت را می گدازد و در سنگلاخ کوی یار بی پایبند ناهمواریها را در می نوردی و در رکاب حضرت دوست تیز تک و گریزناکی و سر پر سودایت خبر از عالم برون ندارد

ژه   لوم   لائم  هویچ   پروات نبو                غیر ژه دین دوست تمنات نبو

از سرزنش گران بی معرفت هراس به دل راه مده تنها دوستی و مودت یار را خواهشل و تمنای وجود بدان

سرگرم دوست باش و مهراس که سرزنشت کنند بی معرفتان که هیچ لذت دوستی ندانند و در کوی دوست بودن نشناند گر این دل سوزناک بشناختندی هر گز در مذمت بر نمی آمدند ای کاش لذت این حصول معرفت دمی آنان را در بر می گرفت تا شوق وصال را می چشیدند

دیده و گوش و هوش ،اعصاب و عروق         بکاهن تمام وه یاد معشوق

دیده و گوش و ذهن و اعصاب و عروق که تنها ظواهر ببینند را خاموش کن و تنها به معشوق بپرداز

دیده ای که جز ظاهر بی قیمت نبیند و گوشی که در این محدوده بشنودو اعصاب و عروق مادی به هیچ نمی ارزند که باید در حضور یارو دنیای عشق خاموش شوند و در خدمت حضرت دوست سراپا مدهوشی و مستی همه را فراگیرد که حضرتش بی مثال است و حضورش سخت دست یافتنی و نباید این گزانبها وقت ارجمند را به بطلان گذراند

 

نقشه روستاهای دلفان

نقشه روستاهای دلفان

 

با توجه به نظر آقای علی محمدیان فتح آبادی ، مبنی بر اینکه روستای رستم آباد به اشتباه نوشته شده است و نام این روستا " فتح آباد " می باشد ؛ نام روستا در این نقشه اصلاح شد . البته با توجه به پرس و جو های انجام شده از بعضی از اهالی این منطقه نام این روستا از نام یکی از بزرگان آن یعنی " رستم " گرفته شده است و مردم این منطقه ، به اهالی روستا به زبان لکی " هوز هَختا " می گویند . با توجه به نظر اهالی منطقه " فتحعلی "  پدر "رستم "  بوده است که اهالی این روستا از فرزندان این دو بزرگ می باشند . در سایت آمار نیز نام روستا به صورت " رستم آباد " نوشته شده است . در سایت http://map.roostanet.com هم به صورت " رستم آباد " (در جستجوی نقشه راه ها ) و هم به صورت " فتح آباد " ( در جستجوی نقشه ماهواره ای ) ثبت شده است . با مراجعه به سایت ویکی روستا نیز نام روستا به صورت " رستم آباد " ثبت شده است . این مطلب نیاز به نظرات مستند شما بزرگواران دارد .

نظر آقای محمدیان فتح آبادی :(با سلام
روستای رستم آباد (در جنوب غربی روستای سراب احمدوند) به اشتباه وارد شده است و نام اصلی روستا فتح آباد می باشد (طبق استعلام از سازمان مرکزی نقشه برداری کشور و ادارات مربوطه)

با توجه به دانلود نقشه از وبلاگ شما و چاپ آن توسط همشهریان و سایر ادارات لذا خواهشمند است نسبت به تغییر اسم روستای رستم آباد به فتح آباد اقدام فرمائید

این مسئله برای ما بسیار مهم بوده و خواهشمند است نسبت به این موضوع پیگیری و تحقیقات لازمه را مبذول فرمائید)

 

 

 


نقشه دوم :


دبستان شهید یوسفی

 


 برای مشاهده نقشه کامل شهرستان دلفان با کیفیت بهتر  بر روی تصویر بالا کلیک کنید.