سروش لکستان

سروش دلفان

سروش لکستان

سروش دلفان

چند کلمه ناب لکی

چند کلمه ناب لکی


چنانجه در معنی و مفهم این کلمات ناب لکی امروز و ایرانی قدیم بنگرید نخستین نکته ای که به نظر می رسد چرا گویشوران  زبان فارسی امروزی ( که متاسفانه در همه جا جانشین زبان پارسی باستان معرفی شده است در صورتی که از سایر زبان های ایرانی ضعیف تر است و با استفاده بسیار زیاد از لغات  عربی ضعف خود را پوشش داده است ) بدون تمایل به زبان های دیگر ایرانی مانند کوردی ،لوری،تاتی ، پشتو ، لکی ، گیلکی و . . .  هر جا که لغت کم داشته اند رفته اند سراغ زبان عربی ! در زیر چد نمونه  از این کلمات را می اوریم  به امید روزی که بالاخره فرهنگستان زبان و ادبیات پارسی به جای نشستن و فکرکردن! و لغت ساختن ! از لغات سایر زبان های ایرانی استفاده نماید چنانجه در قدیم استفاده می شده است.

 

ئالئ شت   āleŝt

عوض کردن، دادوستد

در واژه نامه چراغ هدایت واژه " آلش " به معنی عوض و بدل آمده است :

طالب آملی گوید :

صد جان بدل به یک نگه گرم می کنم

گرچه چشم نیم مست تو راضی به آلش است.

( چراغ هدایت ص 1004 ونیز ر.ک فرهنگ واژه گان کردی و لری ص 12 )

ئه ذ  ar

در لکی بسیار پرکاربرد است و به معنای اگر است. این واژه به همین شکل که صورت تخفیف یافته ای از" آگر "تلقی می شود در  فارسی به کرار آمده است :

شاه می گوید : ای مردک برنج بدانه خوری ؟ گفت : آوخ !

گفت : من نیز خورم ئه ر بو "اگر باشد"

( مقالات شمس تبریزی، به تصحیح موحد ج 2: 79 ص 632

ئه ژ   

معادل حرف اضافه " از" در زبان فارسی++

در بیتی از باباطاهر آمده است :

گر ئه ژ (از) آ و نهی ایوانی ئه ژگل

به پرجنبش کری و انوشه و ول

( به نقل از کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 269 )

البته کاربرد این واژه در شعر باباطاهر چندان غریب نیست چه آنکه اصولا باباطاهر خود لک زبان بوده است در ضمن گمان می رود در لغاتی مانند زن ،روز،زیر که امروز در لکی  ژن ،روژ وژیر بوده باشند در اصل به همین شکل بوده اند  اما در طی چند قرن تسلط اعراب برایران به علت نبودن حرف ژ در زبان عربی تغییر یافته اند

 

ئه سئ ر   aser

در لکی به معنای اشک چشم است، در فرهنگ عمید مقلوب این واژه به شکل ارس ars  و به همین معنا آمده است و بیت ذیل نیز به عنوان شاهد ذکر شده است :

ز آهم بود یک شراره درخش

اَرَس را بود اَرس من مایه بخش

( فرهنگ عمید ص 104 )

 ئثمه aime

ئثمه در گویش لکی منادا است  ( به کسر الف و میم و تلفظ حرف ی به صورت خفیف : eame  ) این لغت در اشعار شاعران قرون 5 و6  بخصوص خاقانی بسیار به کار رفته است :

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه از سیمرغ بگذر کاشنا نایافت تر

( دیوان خاقانی، ص 886، ایضا نزهه المجالس ص 628)

خاقانی می گوید یافتن دوست نیز همچون یافتن سیمرغ کم پیدا شد، " ای من " از پیدا کردن سیمرغ درگذر که پیدا کردن دوست از آن هم سخت تر است. مجیز بیلقانی هم دربیتی می گوید :

گفتم که : تو در خدمت او خوش هستی

گفت : ایمه کرام خوش، تو نیز این گویی ؟!

( نزهمه المجالس ، ص 896)

این بیت برخلاف تمامی معانی که از آن شده است حاصل گفتگوی دو شخص نیست بلکه بحث و جدل یک شخص است با دل خویش در مصرع اول شخص به دل خویش می گوید تو در خدمت و ملازمت فلان شخص، خوش می گذرانی. در مصرع دوم دل جواب می دهد : ای من ! کدام خوشی، تو هم اینطور فکر می کنی !

اما آقای دکتر ریاحی، لغت ایمه را به سهو این گونه توضیح می دهد : « ایمه ظاهرا به فتح اول، ادات استفهام توام با تعجب و نفرت و انکار و تمسخر است ضدزهی، خویش، آفرین، درست برابر معنی ای بابا، در زبان محاوره و آی زکی، در لهجه برخی از عوام » ( نزهه المجالس، ص 628)

اما با دقت در لغت ایمه مشخص می شود که بر خلاف نظر ایشان این واژه باید منادا یا ضمیر اشاره به شخص باشد ومعنای ضدزهی یا خوشا از آن استفهام نمی شود.

در ادامه آقای ریاحی می نویسند :

« فرهنگ نویسان معنی دقیق این تعبیر را درنیافته اند. در برهان قاطع ( و به پیروی از او در فرهنگ های دیگر ) برای این کلمه سه معنی آورده اند 1- اکنون این دم 2- هرزه و یاوه و بیهوده 3- اینچنین و همچنین. دکتر معین در حاشیه برهان آن را ضمیر اشاره و برابر با ایما درپارسی باستان و ایم در پهلوی و به معنی این دانسته است. از سه معنی که فرهنگ نویسان آورده اند فقط معنی دوم نزدیک به معنی صحیح کلمه است »  ( نزهه المجالس ، ص 628 )

دراین رابطه ذکر چند مطلب لازم است :

1- همچنان که پیش تر گفته شد، لغت ایمه نمی تواند به معنای تکفر و نهی و ضدزهی باشد بنابراین نظر دکتر ریاحی که معنای دوم را صحیح پنداشته است مردود است

2- نکته قابل توجه دراین مطلب، نظر استاد معین است، ایشان نزدیک ترین معنا را مورد نظر قرار داده اند. این مساله از چند جهت قابل توجه است :

الف : استاد معین ایمه را ضمیر اشاره دانسته اند و با توجه به این که ایمه اشاره به خویش است تا حدی نظر ایشان می تواند صحیح باشد

ب : استاد ریشه این لغت را در پهلوی و فارسی باستان جستجو کرده اند که اشاره درستی است. اگرچه استاد با همه ژرف نگری دچار ســــهو شده و آن را به معنای " این " گرفته اند، اما چنانچه گفته شد " ایمه " به معنی " ای من " ( خطاب قرار دادن خویش ) است که این خطای  استاد باز باز می گردد به تمرکز گرایی که در چند دهه اخیر گریبانگیر جامعه درس خوانده ! ما زاگرس نشینان بویژه لک زبانان شده است بطوریکه دانش جویان ادبیات این خطه به جای برداشتن پروژ ه های بعضا تکراری می توانند در این ضمینه تبادل اطلاعات کرده و به اساتید کمک کنند نه اینکه مدارک تحصیلی اشان را قاب کرده و خدا حا فظ

چند مثال زیر به فهم موضوع کمک می کند :


غلط گفتم، ایمه کدام آشنایان

که هیچ آشنایی ریایی نبینم

( دیوان خاقانی،ص293، ایضا نرهه المجالس ص 628)

 

ایمه دوران چو من آسیمه سر است

نسبت جور به دوران چه کنم

( دیوان خاقانی،ص251، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

ایمه جوابشان چه دهم که زبان چرخ

موتوا بغیظکم نه بس آمد جوابشان

( دیوان خاقانی ص329، ایضا نزهه المجالس ص 628)

 

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه ازسیمرغ بگذر کاشانه نایافت تر ( خاقانی )

 

ایمه جهان و خلق جهان دیده ای که چیست

ده مرغ نیمسوخته در یک نشیمن است

( دیوان خاقانی، ص329، ایضا نزهه المجالس، ص628 )

 

ایمه ازاین خاک تیره فام که برخاست

تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد

( دیوان مجیر بیلقانی ص 27، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست

که حیله جوید و از گربه شیر نرسازد ( دیوان مجیر بیلقانی، ص 53 )

 

سیمرغ فرغم که نه دانه خورد نه آب

ایمه ! چه داند، نه بچه مرغ دینه ام ؟ ( دیوان مجیر بیلقانی ص274 )

 

ایمه چه زهره دارد سیمرغ عزلتی گو

پیش هزار عیسی یک سم خر فرستد ( دیوان مجیر بیلقانی ، ص 301 )

 

ایمه! نه بغداد شیشه گران است

بهر گلاب طرب سرای صفاهان ( خاقان ص 355 )

 

ونیز :

ایمه، حکم کردیم ترا حکمی دیدور !  ( متون تفسیری، چاپ پیام نور ص 18)

 

 

با سپاس از بابک هوریا