سروش لکستان

سروش دلفان

سروش لکستان

سروش دلفان

کشتی نوح و سرکشتی دلفان

درباره توفان نوح بیش از ششصد نوع افسانه و داستان گوناگون در میان اقوام‏ و ملل باستانى رواج دارد که در چهارگوشه دنیا نسل به نسل به ارث رسیده است. بنابر روایات، عامل چنین توفانى برخورد زمین با شهابى عظیم و یا آب شدن ناگهانى یخچال‏ها و کوه‏هاى یخ بوده که سبب انحراف سیاره زمین، جابه ‏جایى‏ رشته کوه‏ها، و همین‏طور غرق شدن جزایر بزرگ در اقیانوس‏ها شده است.و اخیرا نیز صحبت از سیاره ای مجهول بنام x  ویا نیپرو است که در الواح سومری علت طوفان را نزدیک شدن این سیاره به زمین می داند که هر ۳۶۰۰ سال یکبار اتفاق می افتد و حادثه می آفریند.اولین بار ۷۲۰۰ سال پیش در طوفان نوح و ۳۶۰۰سال پیش زمان قوم لوط و….به هرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتى که بوده باشد، در این جا مورد بحث نیست.هدف از نگارش این مقاله اثبات محل فرود کشتی نوح در کوه سرکشتی دلفان براساس اسناد ومدارک می باشد.
داستان طوفان نوح در بخش‌های ۶ تا ۹ کتاب پیدایش، اولین کتاب از تورات یهودیان، کتاب مقدس مسیحیان و قرآن (سوره‌های ۱۱ و ۷۱ ) آمده است.
توفان نوح در تورات:
توفان نوح در تورات در سفر پیدایش از باب ششم تا نهم (۶:۱ تا ۹:۲۹) چنین آمده است:
"عاقبت‏ به خواست‏ یهوه آب‏ها ساکن گردید و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماه‏ هفتم کشتى بر کوه‏ها آرارات قرار گرفت
 در ترکیه عکس های هوایی از آثار یک کشتی بر کوه های آرارات گرفته شده و بر اثر تحقیقات نمونه فسیل حیوانات به گل نشسته را نیز به ادعای خود پیدا کرده اند که متن آن ذیلا ذکر می گردد :
«طوفان و سیل در زمان حضرت نوح در سطح وسیعی بوسعت کره زمین واقع شده است. به اعتقاد مسیحیان و بنا به نص انجیل، این حادثه عظیم و دهشت آور، برای تنبیه مردمان آن روزگار که دست به سرکشی زده بودند و به منظور نجات نوح پیامبر و پیروانش واقع شده بود.
وجود لایه های مخلوط فسیل شده حیواناتی چون فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران هزار گونه گیاه جانوری، تأییدی بر این واقعیت است. این سنگواره ها که بعضاً در برگیرنده حیوانات مناطق گرمسیر با مناطق سردسیر (در کنار هم) هستند، نشان می دهند که با فرو نشستن آب، جانوران و گیاهان خارج شده، در زیر رسوبات مانده و به فسیل تبدیل شده اند. امتزاجی عجیب از جانوران خشکی و دریا، حاره و قطبی که مرگی آنی و دلخراش را روایت می کنند.  »
داستان مذکور منجر شده تا تحقیقات بسیاری از سوی پیروان ادیان ابراهیمی برای یافتن بقایای کشتی نوح، به خصوص در منطقه آرارات انجام شود. در سال ۲۰۰۷ تیمی با حمایت کلیسای مسیحی تکه چوب هایی در ارتفاعات قله آرارات در ترکیه پیدا کرد. هرچند تیم جستجوگر مدعی شد که مطمئن است که کشتی نوح را یافته است ولی باستان شناسان این ادعا را با توجه به شواهد علمی موجود مورد تردید فراوان دانسته اند.
این داستان ساختگی بودن آن کاملا  با هدف جذب توریسم  مشخص است بعلت اینکه صحبت از فسیل حیوانات کرده که به محض خروج از کشتی در گل فرو رفته و از بین رفته اند و این کاملا هدف خداوند و مدیریت حضرت نوح برای نجات حیوانات و اصل بقای خلقت  را زیر سوال می برد .
در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد کشف شده است . بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند.
گزارش‌ باستان‌شناسی‌ شوروی‌ دربارة‌ این ادعا
بر اثر این‌ اکتشاف‌، ادارة‌ کلّ باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ برای‌ تحقیق‌ از چگونگی‌ این‌ لوح‌ و خواندن‌ آن‌، هیئتی‌ مرکّب‌ از هفت‌ نفر از مهمترین‌ باستان‌ شناسان‌ و اساتید خط‌ شناس‌ و زبان‌ دان‌ روسی‌ و چینی‌ را مأمور تحقیق‌ و بررسی‌ قرارداده است.این‌ هیئت‌ پس‌ از ۸ ماه‌ تحقیق‌ و مطالعه‌ و مقایسة‌ حروف‌ آن‌ با نمونه‌ سایر خطوط‌ و کلمات‌ قدیم‌ متّفقاً گزارش‌ زیر را در اختیار باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ گذاشت‌:
این‌ لوح‌ مخطوط‌ چوبی‌ از جنس‌ همان‌ پاره‌ تخته‌های‌ مربوط‌ به‌ کاوش‌های‌ قبلی‌، و کُلاًّ متعلّق‌ به‌ کشتی‌ نوح‌ بوده‌ است‌؛ منتهی‌ لوح‌ مزبور مثل‌ سایر تخته‌ها آنقدرها پوسیده‌ نشده‌، و طوری‌ سالم‌ مانده‌ که‌ خواندن‌ خطهای‌ آن‌ به‌ آسانی‌ امکان‌ پذیر می‌باشد. و حروف‌ و کلمات‌ این‌ عبارات‌ به‌ لغت‌ سامانی‌ یا سامی‌ است‌ که‌ در حقیقت‌ اُمّ اللغات‌ (ریشة‌ لغات‌) و به‌ سام‌ بن‌ نوح‌ منسوب‌ می‌باشد. 
دانشمندان از سراسر جهان در مورد صحت یا عدم صحت این نظریه دیدگاههای متفاوتی ارائه کرده اند. از جمله اینکه : “در کتاب مقدس ذکر شده که نوح بین شش تا ده هزار سال پیش کشتی خود را ساخته بوده است، در عین حال بر طبق نظریات اثبات شده، یک قطعه چوب در محیطی کاملا مرطوب یا کاملا خشک، بیش از چند هزار سال دوام نمی آورد.”
بر طبق این داستان، معتقدین به کتاب مقدس، محل به خشکی نشستن کشتی نوح را کوه آرارات واقع در شرق ترکیه میدانند. هرچند جغرافیای این منطقه با توضیحاتی که در تورات- مبنی بر این نکته که مسافرین کشتی از شرق به سمت بین النهرین در حرکت بودند- آمده، مغایرت دارد.
کرنیوک و تیم تحقیقاتی اش بر این باورند که کوه آرارات می تواند به منزله کلیدی برای رسیدن به هدف باشد. کرنیوک در این باره می گوید : “ما با جهت یابی جغرافیایی که در کتاب مقدس به آن اشاره شده، به یک نقطه از ایران رسیدیم، این منطقه نمی تواند در ترکیه واقع شده باشد.”
جستجودر ایران برای کشف بقایای کشتی:
این تیم قطعه ای را در در ارتفاع ۴۰۰۰ متری کوه سلیمان – از رشته کوههای البرز – پیدا کرده اند.بنا به اظهارات رابرت کرنیوک (Robert Cornuke)، رئیس موسسه تحقیقات و اکتشافات باستان شناسی Bible – که به اختصار آن را BASE می نامند -این قطعه صخره مانند به طرز حیرت آوری به چوب شبیه است.
کرنیوک در این باره می گوید : “ما قطعه کوچکی از شئ مزکور را مورد بررسی دقیق قرار دادیم و در بافت های تشکیل دهنده آن، ترکیبات چوب مشاهده کردیم. هر چند در حال حاضر نمی توانیم ادعا کنیم که قطعا بقایای کشتی نوح را یافته ایم، اما این شئ به کشتی نوحی که در گذشته از آن صحبت می شده کاملا شبیه است.”
این تیم تحقیقاتی، معتقد است اثبات این نکته که شئ کشف شده متعلق به کشتی نوح است، امری بسیار دشواراست، اما آنها موفق به یافتن شواهدی شده اند که ثابت می کند این ناحیه در گذشته جزو مناطق مقدس محسوب می شده است.
دلایل تیم تحقیقاتی BASE در اثبات ادعایشان برای بسیاری از افراد متقاعد کننده نبوده است. کوین پیکرینگ (Kevin Pickering)، یکی از باستان شناسان دانشگاه لندن و متخصص در زمینه سنگ های رسوبی نیز معتقد است؛ شئ یافت شده که به کشتی نوح شبیه است، در اصل از جنس چوب نبوده، او در این باره می گوید :
“از تصاویر چنین بر می آید که لایه نازکی از ماسه سنگ های چخماقی و پوسته های صدفی که به احتمال قریب به یقین سال ها قبل در مناطق اطراف دریا ساخته شده، سطح این صخره را پوشانده است.”
توفان نوح به روایت سومریان و بابلیان :
جرج اسمیت،  دانشمند انگلیسى و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم‏ منظومه گیلگمش را کشف کرد و کلید رمز آن را گشود. وى در روز سوم دسامبر ۱۷۸۲م طى‏بازدیدى از انجمن تازه تاسیس یافته «باستان‏شناسى کتاب مقدس‏» نطقى ایراد و در آن‏ اعلام کرد که بر روى یکى از لوحه ‏هاى کتابخانه کهن آشوربانیپال،  پادشاه آشور در قرن‏ هفتم ق‏.م، داستان توفانى را خوانده که شباهت ‏بسیارى با داستان توفان در سفر پیدایش‏ دارد.
همان‏طور که گفته شد، کشف جرج اسمیت ریشه آشورى – بابلى داستان توفان نوح‏ مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داستان توفان بابلى هم به نوبه‏ خود از افسانه‏ هاى سومرى اخذ شده، با این تفاوت که روایت‏ سومرى مختصرتر وپراکنده ‏تر است، اما شکل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بیشترى است.
داستان توفان بابلى
این حماسه مشهور در دوازده‏ لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داستان توفان آمده است. البته این نکته قابل ذکراست که از دوازده لوحى که به حماسه گیلگمش مى‏ پردازد، لوحه یازدهم از همه‏ طولانى‏ تر و نسبت‏ به الواح دیگر سالم‏ تر باقى مانده است. و اینک خلاصه داستان توفان‏ بابلى:
بزرگ ایزدان آنو (۲۵) ،انلیل، نینورتا (۲۶) و انوگى (۲۷) در شهر شوروپاک، که در سواحل فرات‏ واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمین را طى توفانى غرقه سازند. اما اِآ (۲۸) ،که‏ در آن گردهمایى حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصمیم‏ گیرى ایزدان را به‏ کلبه‏اى نئین سپرد. همان گونه که اِآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکى از ساکنان‏ شوروپاک به نام اوتناپیشتیم شنید:
انسان شوروپاک، فرزند اوبارا – توتو (۲۹) ،خانه‏ات را ویران کن; کشتى‏ اى بساز.
ثروت‏هایت را نجات بده; حیات خویش را بجوى;

و بذرهاى حیات را در آن انبار کن!(30)
اوتناپیشتیم به پند اِآ گوش فراداد و بى‏ درنگ دست‏ به کار شد. کشتى بزرگى ساخت‏ که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود.» (۳۱) اوتناپیشتیم بعدها سرگذشت‏ خود را براى گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است:
وقتى از ساختن کشتى، که محوطه کف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن‏ یکصد و بیست ذراع بود و چهارگوشه ‏اى ایجاد مى‏ کرد، در مدت هفت روز فارغ شدم،در روز هفتم بدنه کشتى را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کشتى‏ بردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشى و اهلى، و پیشه‏ وران هر صنف را سوار آن کردم. چون زمانى که شمش (۳۲) ،ایزد خورشید، مقدر کرده‏ بود، با گفتن «غروب، وقتى که خالق توفان رگبار نیستى نازل مى‏کند، داخل کشتى شو و تخته ‏هایش را محکم ببند» (۳۳) به سرعت فرا رسید، پس من به درون کشتى رفتم و درها را محکم فرو بستم.
لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهاى سیاهى برخاست و رعدى هولناک در محلى‏ که اداد (۳۴) ،خداوندگار توفان، حکم و «هنیش‏» (۳۶) پیش‏ قراولان توفان در حرکت‏ بودند. سپس خدایان مغاک ‏ژرف برآمدند; نرگال (۳۷) موانع آب‏هاى زیرزمینى را برداشت; نینورتا، خداوندگار جنگ،سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکى‏» (۳۸) مشعل افراشتند و همه ‏جا را با نور کبود آن روشن کردند. فریاد سرگشتگى و اندوه وقتى که خدایان توفان روشنى روز را به‏ تاریکى بدل کردند، وقتى که او سرزمین را چون جامى درهم شکست، به آسمان‏ برخاست. (۳۹) یک روز تمام توفان خشمناک به هر سو رفت و آشوب به پا کرد. سیلاب تمام‏ سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل کوه‏ها بالاتر رفت و آب جاروى فنا بر روى نوع‏ انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگرى نبود و هیچ کس قدرت سربرداشتن و برآسمان‏ نگریستن نداشت. حتى خدایان از سیل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناى استوار«آنو» گریختند. آنها چون سگ‏ها به لانه‏ ها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند. سپس‏ ایشتر (۴۰) ،ملکه خوش ‏آواى آسمان، چون زنى در هنگام زایمان فریاد زد: «افسوس که‏ روزگار کهن به خاکستر تبدیل شده است، چرا که اراده ‏ام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهى با خدایان به شر حکم راندم؟ جنگ‏ ها را مامور نابودى مردمان کردم; اما آیا آنها مردم من نبودند، چون من مایه اعتلاى آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب ‏پراکنده ‏اند.» (۴۱) خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزید. با آغاز سپیده روز هفتم توفان از سمت جنوب‏ فروکش کرد.دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتى را گشوده،به آن دریاى بى‏کران نظر افکندم و شیون و زارى آغاز کردم، ولى همه آدمیان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوى زمین نگریستم، چرا که در هر سو آب بى‏ حاصل‏ بود. لیکن چهارده فرسنگ آن‏سوتر کوهى نمایان شد و در آن جا کشتى پهلو گرفت. روى‏ کوه نیسیر (۴۲) کشتى ثابت ماند. کشتى شش روز روى کوه نیسیر ماند و تکان نخورد
روایت قرآن :
در یکی از آیات قرآن آمده است : وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَائَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الَامْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ(سوره هود/ ۴۴)؛ و گفته شد : ای زمین ! فرو خور آب خویش ، و ای آسمان ! بایست و مبار بیش از این، و(آ شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که “نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت.” آنگاه آب کاسته شد و عذاب به پایان رسید و کشتی برکوه جودی قرار گرفت.
مقایسه روایات توفان نوح :
دراینجا به مقایسه سه داستان توفان سومرى، بابلى وتورات و آنچه که در قرآن ذکر شده است‏ می پردازیم . البته همان طورى که در ابتداى بحث اشاره شد،داستان توفان بابلى، که به طور قطع از روایت‏ سومرى اخذ شده، داراى شرح و بسط بیشترى نسبت‏ به داستان سومرى‏ هاست، و از سویى در روایت‏ بابلى، همانند آنچه درتورات آمده، در جریان گزارش واقعه به جزئیات حادثه و چگونگى آن توجه بیشترى‏شده است. در نتیجه مى‏ توان نوعى هماهنگى و همانندى بین دو داستان بابلى و روایت‏ تورات مشاهده کرد. این شباهت‏ به قدرى آشکار است که محققان متفقا آنها را دوصورت از یک حکایت مى ‏دانند. با این همه، موارد اختلافى نیز بین دو داستان مشاهده‏ مى‏ شود.
)پس از انقضاى مدت تعیین شده توفان و سیل فرو مى‏ نشیند و کشتى بر قله کوهى ‏آرام مى‏ گیرد نام این کوه در روایت‏ بابلى نیسیر و در تورات آرارات و در قرآن جودی ذکر شده است.(
کوه نیسیر در سلسله جبال زاگرس:
در تاریخ ماد آمده است : آشورناسیراپال  بر علیه پیشوای قبیله ناسیکو به نام آکدی نورآداد که مردم زاموا را گرد خویش متحد ساخت لشکر کشی کرد و با نیروی عظیمی که از لحاظ تعداد بر نور آداد برتری داشت از گردنه بابیته گذشت و به مرکز زاموآ نفوذ کرد.و نورآداد به روش دیرین به کوهها پناه برد.آشورناسیراپال تا کوه نسیر به زبان لولویی کی نی پا به پیش راند. بنابر روایات آشوری و بابلی کشتی نوح بر این کوه متوقف گشت.(دیاکونوف ،کتاب تاریخ ماد ،ص ۱۵۱)
 ودر جایی دیگر می نویسد :زاموآی خارجی  از داخلی توسط کوه کولار رشته  اصلی جبال زاگرس جدا می شده.کولار در زبان محلی به معنای کوه بوده و کولار ظاهرا در اسم یکی از قلل زاگرس یعنی کولار داغ محفوظ مانده است .(ص ۴۹۰همان منبع)
ص ۱۵۴ همان منبع می گوید : منطقه زاموآ تحت سلطه موقتی کاسیان (بومیان زاگرس)بوده است.آشوریان بعد از آنکه پایگاه جنگی در زاموآ ایجاد کردند از قلل مرزی زاگرس به نقاط دور دست داخلی آن نفوذ کردند.
وقتی صحبت از این است که آشوریان رشته کوه زاگرس را پشت سر گذاشتند می توان گفت به دشت های بعد از رشته کوه گرین (زاگرس میانی) رسیده اند وپادشاه شکست خورده به کوهها پناه می برد پس در ادامه باید کوه مرتفعی بعد از این دشت وسیع باشد. در سلسله‌کوه‌های گرین کوهی قرار دارد به نام «سرکشتی»، این کوه ۲هزار و ۸۰ متر ارتفاع دارد. که با فاصله بعد از دشتی موسوم به شهر دلفان قرار گرفته است .
 امروزه رشته کوههای سرکشتی دلفان با فاصله از رشته کوه های گرین (از سلسله جبال زاگرس) قرار دارد .در سالنامه های آشور ناسیراپال آمده است که در مسیر چند نقطه  مسکونی  وجود داشته که یکی بنام اوزه
uze با نام قدیم شهر نورآباددلفان بنام آیزه در دشت بعد از کوه گرین شباهت دارد.و ص ۴۸ همان منبع ذکر می کند :گمان می رود که آشوریان به هنگام این لشکرکشی به مرز لرستان کنونی و شاید هم آنچه بعد ها الی پی نامیده می شود و ناحیه نزدیک کرمانشاه کنونی رسیده اند.(این منطقه در لرستان کنونی و تقریبا در مرز کرمانشاه قرار دارد )
اما در روایت قرآن از کوه جودی نام می برد و در اصطلاح محلی  منطقه سرکشتی نام قله جودکوه یا همان کوه جودی است. ودر نزدیکی آن زیارتگاهی به زبان محلی نونویی که شبیه واژه  نوح نبی است وجود دارد.بنابراین طبق تحقیقات احتمال فرود کشتی در آرارات ترکیه منتفی و احتمال فرود آن در ایران قوی تر است و طبق روایت آشوریان وبابلیان و سومریان فرود آن بر زاگرس در کوه نیسیر در سلسله جبال زاگرس محرز است و دراین محدوده تحقیقا بجز غرب شهرستان دلفان در کوه سرکشتی هیچ گزینه دیگری مطرح نیست .
اما نتیجه تحقیقات در اثبات این مدعا :
دکتر علی‌اکبر افراسیاب‌پور در مقاله نوح و نوحاوند،۱۳۷۹می گوید:توفان نوح مقابل رشته کوه‌های زاگرس آرام شده و کشتی نوح در کوه «سرکشتی» به گل نشسته است.
این مقاله به بنیاد نوح‌شناسی آمریکا فرستاده می شود و پس از چندی گروهی سه نفره از آمریکا به ایران می آیند. از زبان آقای دکتر افراسیاب پور عضو هیات علمی دانشگاه شهید رجایی تهران: ״با یکی از آنها به کوه «سرکشتی» رفتم و منطقه را نشانشان دادم. در آنجا سنگ‌های بسیار عجیبی را پیدا کردیم که مانند حلقه‌های زنجیر بود و همچنین قبرهایی مربوط به پیش از اسلام. دو قبر در بالای کوه «سرکشتی» وجود دارد که به اعتقاد من یکی قبر نوح و دیگری احتمالا قبر حضرت آدم است.
در قلب رشته‌کوه زاگرس، کوهی به نام «گرین» قرار گرفته است.  این کوه از شمال نهاوند شروع و تا شمال غرب این شهر ادامه دارد. رود معروف «گاماسیاب» که سرچشمه رود کرخه است از این کوه سرچشمه می‌گیرد. با مطالعاتی که انجام دادم به اسناد و مدارکی پی بردم که در آنها گفته شده بود «نهاوند» همان «نوح،‌آب‌، بند» است و به علت کثرت استفاده طی سال‌های دور از «نوح آب‌بند» به «نهاوند» تغییر یافته است.
اگر به رشته‌کوه زاگرس توجه کنید،‌ متوجه خواهید شد که این رشته‌کوه مانند دیواری است که هر دوطرف آن دشت قرار دارد شکل این رشته‌کوه به خوبی نشان می‌دهد که اگر در منطقه بین‌النهرین توفانی روی داده باشد این کوه آن را مهار کرده است چون اصلی‌ترین دیواره‌ای است که می‌تواند از سر راه آن توفان قرار گرفته باشد.
می‌بینید که قرآن اشاره می‌کند که جودی محل به گل نشستن کشتی نوح است. با گسترش پژوهش‌ها متوجه شدم طایفه‌ای به نام جودی و جودکی آن منطقه زندگی می‌کنند. هم‌اکنون هم افراد زیادی در سراسر ایران نام خانوادگی «جودی» یا «جودکی» را دارند.
״
اما اسناد تاریخی :
ویلکاکس یکی از باستان‌شناسانی است که در منطقه بین‌النهرین پژوهشی انجام داده و فرضیه‌ای را عنوان می‌کند که براساس آن طغیان رود فرات منشا توفان نوح بوده است. آب بالا آمده و کوهستان زاگرس را فراگرفته و زاگرس همچون سدی جلوی این آب ایستاده است.
یکی از جغرافی‌دانان به نام پاپلی‌ یزدی در کتاب فرهنگ آبادی‌ها صفحه ۸ درباره کوه سرکشتی نوشته است: «سرکشتی محل به گل نشستن کشتی نوح است و در غرب منطقه دلفان رشته کوهی است مربوط به دوران اول و دوم. مرحوم حاج‌حیدر که کهن‌سال‌ترین مرد قبیله بود درباره وجه تسمیه این کوه گفت: پس از فرو نشستن توفان نوح، کشتی نوح بر بالای این کوه به گل نشست و از حرکت باز ایستاد.»
هنری راولینسون دانشمند آشورشناس در سال ۱۸۳۸ نوشته است: در ۲۵ماه مه به کوه زیبای «چهل نابالغان» رسیدیم که از طرف غرب به یک سلسله کوه مرتفع به نام سرکشتی می‌رسد. لر, ها معتقدند کشتی نوح پس از توفان در آن جا به گل نشسته است.»
نتیجه گیری
اگر این ادعا اثباط قطعی گردد ، قبر حضرت نوح و محل فرود مشهورترین کشتی تاریخ که در همه ادیان ذکر شده است میزبان میلیونها جهانگرد از سراسر جهان خواهد شد. و رونق اقتصادی و اجتماعی در ایران به ویژه این منطقه محروم را به دنبال خواهد داشت .متاسفانه همچنین موضوعاتی نیازمند پیگیری مصرانه مسئولین است و به صورت خودجوش از هیچ نهادی پیگیری نمی گردد. لذا این وظیفه خطیر بر عهده مسئولین گردشگری و نمایندگان مجلس است که با توجه به درجه اهمیت آن  ابتدا در قالب پروژه تحقیقاتی مطرح شده  و در ادامه مسئولین کشوری را متقاعد نموده و جهت تبلیغات ومعرفی و همچنین عمران و توسعه آن جهت بازدید گردشگران تسهیلات ویژه اخذ شود. به امید آن روز که از خواب غفلت بیدار شویم وبخاطر مسامحه کاری این میراث گرانبها را به کشورهای دیگر تقدیم نکنیم .
منابع
- ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
- تفسیر المنار،چاپ مصر،رشید رضا،ص ۷۵٫
- تفسیر انوار التنزیل، قاضی بیضاوی، ج ۱، ص ۴۶۸ .
- تفسیر مجمع البیان علامه طبرسی ، ج ۵ ، ص ۱۶۵٫
- تورات؛ سفر پیدایش ۸ : ۴٫
- دایرة المعارف اسلامی ، ج۱ ، ص ۲۷۸٫
- دکتر علی اکبر افراسیابی ،نوح و نوحاوند ،۱۳۷۹
- سایت فریا

- سید حسن حسینى (آصف)،کشتی نوح

دلفان شهر مفرغ

شهرستان دلفان  یکی از شهرستان های استان لرستان است که از لحاظ جمعیتی 124 امین شهر کشور ودارای رتبه 5 در استان بوده  و مرکز آن شهر نورآبادمی‌باشد. نورآباد شهری است در شمال غرب استان لرستان. این شهر دارای آب و هوایی سرد و کوهستانی و طبیعتی زیبا برای گردشگری دارد. این شهر یکی از پنج شهر با ارتفاع بیش از ۲۰۰۰ متر از سطح دریا در ایران است .
در تقسیمات پیش از اسلام دلفان جزو منطقه "پهله" و در دوره اسلامی  نیز قسمتی از ایالت جبال و جزو ماه (قمر) کوفه بوده است .در قرن یازدهم این منطقه بنام خاوه (خاور زمین( مشهور بوده است.
 در سال1312 ش محل کنونی شهر توسط شخص سرحددار نماینده حکومت وقت به عنوان مرکز بخش دلفان انتخاب گردید واین مساله در راستای تخت قاپو کردن عشایر توسط حکومت پهلوی بوده است.و در سال ۱۳۶۴ خورشیدی از بخشداری به فرمانداری تغییر وضعیت داد
       این شهر به نام شهر مفرغ نیز نام برده می شود. پروفسور "گدار" فرانسوی با اشاره به ترکیب مفرغهای یافت شده در ناحیه دلفان معتقد است که همین منطقه حد شمالی سرزمین کاسیان قبل از تصرف بابل بوده است.  کاسیتها اغلب فصول را در دشتهای مرتفع خاوه و الشتر به دامداری و پرورش اسب میگذراندند.
زبان
طوایف لک ساکن دلفان به زبان لکی مکالمه می‌کنند .
مردم
دلفان نام سرزمین ومردمانی متشکل ازروستاییان و عشایر لک، تخته قاپوشده(یک جان نشین شده وخلع سلاح)است ایشان همچنین نسبت نزدیک خویشاوندی با عشایر کوهدشت لرستان دارند.
طوایف:
  • کولیوند
  • میربگ
  • نورعلی
  • کاکاوند
  • ایتیوند
  • اولادقباد
  • چواری
  • سنجابی
تاریخچه و وجه تسمیه
دلفان اسم خود را از ابودلاف که «ملک» وی از قرن سوم تا نهم واقع در شمال لرستان بوده‌است گرفته‌است.والبته در نقشه ایران دو هزار سال قبل از میلاد این منطقه به نام دلفان ذکر شده است و بعید نیست نام این منطقه از آن اقتباس شده باشد .
به روایت دیگری دلفان در اصل پیشینه آن بر گرفته از واژه باستانی"DEL+PANAG" یعنی دل به اضافه پسوند مکان در مفهوم خوشایند است که پس از آن در فارسی میانه به (DEL+PAN )یعنی جایگاه دلنشین  بدل شده که نهایتا واژه پان مانند وازگان پارسی چون گوسپند، پیل و بسیاری واژگان دیگر حرف "پ" آن به حرف "ف" تبدیل و بصورت "دلفان" درآمده است
نام قبلی نورآباد دم آیزه بوده است که به گفته قدیمی ترها این کلمه  یعنی دم آیزه روسی است و به معنی سرزمین باد می باشد.در واقع روسهایی که برای بستن عهد نامه صلح ، بدون اسلحه وارد خاک دلفان می شوند وقتی به  مکان فعلی نورآباد  میرسند بادهای شدیدی در حال وزیدن بوده است و آنها این روستا را دم آیزه می خوانند.(این نظر سند معتبری ندارد). و به روایت دیگری در سالنامه های آشور ناسیراپال در مسیر جنگ آشورناسیراپال  بر علیه پیشوای قبیله ناسیکو به نام آکدی نورآداد در عبور از این منطقه  چند نقطه  مسکونی  وجود داشته که یکی بنام اوزه uze  بوده که با  آیزه شباهت دارد ..
جمعیت
بنا بر سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، جمعیت نورآباد لرستان۶۰،۲۳۴ نفر بوده‌است.
بخش‌ها و دهستانها
  • بخش مرکزی شهرستان دلفان
    • دهستان خاوه شمالی
    • دهستان خاوه جنوبی
    • دهستان میریگ شمالی
    • دهستان میریگ جنوبی
    • دهستان نورآباد
    • دهستان نورعلی
  • بخش کاکاوند
    • دهستان اولاد قباد
    • دهستان ایتیوند شمالی
    • دهستان ایتیوند جنوبی
    • دهستان کاکاوند شرقی
    • دهستان کاکاوند غربی
تپه های باستانی دلفان
  • تپّه ی مقبره نوح نبی
  • تپّه ی کفراج
  • تپّه ی مردآویز
  • تپّه ی شهن آباد
  • تپّه ی حسن گاویار
  • تپّه ی ورشونه گلباغی
  • تپّه ی چقا بزرگ حسین نورعلی
  • تپّه ی چقا کوچک حسین آباد نورعلی
  • تپّه ی گلباغی
  • تپّه ی چغاعلی آباد
  • تپّه ی باباجان
  • تپّه ی دوشه جا
  • تپّه ی نعمت الهی
  • تپّه ی گوهرگوش
  • تپّه ی عبدالحسینی
  • تپّه ی خرم چیا
  • تپّه ی زلیوا
  • تپّه ی چغاسیفل
  • تپّه ی چغا کبود
  • تپّه ولی آبادکوله مرز
  • تپّه ی سیکوند
  • تپّه ی نام چیا
  • تپّه ی مرادآباد نورعلی
  • تپّه ی توبره زیر تنگ پری
  • تپّه ی غار اسب
  • تپّه ی چیا غلامعلی
  • تپّه ی شرف ده کبود
  • تپّه ی شهبازآباد
  • تپّه ی گنبد میران بیگ (گمه می‌ رومبگ)
  • تپّه ی گندم بان (حبیب وند)
  • تپّه ی مراد ویسی
  • تپّه ی مرد آویز
  • تپّه ی نام چیا
  • تپّه ی نورآباد- آنا پارک
  • تپّه ی ورشون (گلباغ)
  • تپّه ی هزار منی
سوغات دلفان
  • عسل
  • روغن حیوانی ممتاز(روین دان،وژی)
  • برساق
  • گرده
  • دارو های گیاهی کمیاب
  • گردکان(گردو)
  • ته ر خئنه(ترخینه)
  • کولئره(نوعی نان)
  • شل کئنه(نوعی نان که به صورت خمیر آبکی روی ساج(تنور دایره ای سیاه رنگ نان پزی محلی)می ریزند و شکل میگیرد)
ناهمواریها
چین خوردگی های شهرستان دلفان جزیی از سلسله جبال زاگرس می باشدکه در دوران سوم زمین شناسی به وجود آمده است، و با جهتی شمال غربی – جنوب شرقی از مریوان تا بندر عباس امتداد دارد.واقع شدن این شهرستان در میان رشته کوههای مرکزی زاگرس با ارتفاع متوسط 1700 تا 2100 متر باعث گردیده است که این منطقه در زمره مناطق مرتفع و بلند کشور به شمار آید. به طور کلی این شهرستان ، منطقه ای کوهستانی است که مرکز و اطراف آن را کوه فرا گرفته و بجز چند دره ی آبرفتی و چند دشت محدود ، سرزمین هموار دیگری در آن بچشم نمی خورد. حاشیه ی این شهرستان را رشته کوههای مرتفعی در بر گرفته است که از سمت خارج به شهر ها و بخش های کم ارتفاع مشرف هستند.(6) این رشته کوهها عبارتند از : رشته کوه گرین در شمال شهرستان که در حقیقت ادامه ی اشترانکوه است و همچون سدی بزرگ دلفان را از نهاوند و صحنه جدا کرده است . رشته کوه مهم دیگر دلفان رشته کوه مانگه نی است که در حقیقت بخشی از رشته کوه بزرگ سفید کوه است و از تنگه گاوشمار در جنوب دلفان تا تنگه گیزه رود در غرب این شهرستان ادامه دارد و مناطق جنوبی دلفان را از شهرهای کرمانشاه ، کوهدشت و شهرستان دوره چگنی جدا می سازد. سرکشتی نیز دیگر رشته کوه زیبا و دیدنی دلفان است که به موازات سفید کوه در جنوب دلفان کشیده شده است ، اما طول و ارتفاع آن از سفید کوه کمتر است ؛ مهراب کوه ، کوه پری ، منگا ول ، چال غلام ، بزکن وسلاسل از دیگر کوههای دلفان هستند که پرداختن به آنها از حوصله ی این نوشته خارج است. کوههای مرکزی دلفان نیز از جنوب شرق تا شمال غرب دلفان به صورت منفرد و پراکنده واقع شده اند ، در حد فاصل این کوهها دشت هایی کوچک و دره هایی شکل گرفته اند که از دیر باز محل استقرار کانون های جمعیتی بوده اند . هرچند به دلیل ساختار دیوار مانند کوه گرین در دلفان امکان بوجود آمدن کانون های جمعیتی در آن وجود ندارد ، اما وجود دشت خاوه در دامنه جنوبی آن به دلیل برخورداری از خاک مناسب و آب فراوان ، شرایط ایده آلی را برای استقرار بزرگترین کانون جمعیتی شهرستان فراهم آورده است ، به گونه ای که بزرگترین روستاهای شهرستان در این دشت شکل گرفته و شهر نورآباد در حاشیه ی آن واقع شده است . جنوب و جنوب شرقی دلفان نیز محدوده ای وسیع ، شامل تپه ماهور ها و ارتفاعات است که به دلیل پرعارضه بودن ، کمبود منابع آب و مشکلات عدیده در حمل و نقل ، امکان شکل گیری کانون های بزرگ جمعیتی در آن وجود ندارد. بر اساس نقشه توپو گرافی دلفان ، حداکثر ارتفاع در شمال شهرستان متعلق است به قله زیبا و دیدنی چهار شاخ در رشته کوه گرین با ارتفاع 3188 متر ، و حداقل آن در غرب شهرستان ، در محل خروجی رودخانه زیبا و خروشان گیزه رود در دهستان کاکاوند غربی با ارتفاعی معادل 1190 متر ؛ شهر نورآباد نیز دارای ارتفاعی معادل 1870 متر از سطح دریا است.
آب و هوا :
قرارگرفتن شهرستان دلفان در میان رشته کوههای زاگرس ، ارتفاع زیاد از سطح دریا، عرض بالای جغرافیایی و تاثیر پذیری فراوان از توده های هوای سرد که از طرف شمال و شمالغرب ، بیشتر به صورت سیستم های سینوپتیکی وارد این شهرستان می شوند ، همگی دست به دست هم داده تا اقلیمی سرد و مرطوب با زمستان هایی سرد و یخبندان و تابستان هایی معتدل و بهارگونه بوجود آورد. از دیگر ویژگی های آب و هوایی دلفان  بویژه در نیمه شمالی (7) می توان به بارش سنگین برف ، دمای پایین همراه با یخبندان های طولانی و وزش بادهای شدید اشاره کرد. معمولا اولین نشانه های زمستان در دلفان را می توان در اواخر آبان ماه با بارش اولین برف در قله های مرتفع گرین و چهل نابالغان مشاهده کرد، اکثر بارندگی های منطقه ناشی از ورود جبهه های مرطوب مدیترانه ای است که وارد مناطق غربی ایران شده و در برخورد با ارتفاعات زاگرس موجب بارندگی می شوند، متوسط بارندگی سالانه دلفان حدود 450 میلیمتر است که البته این میزان در سالهای مختلف متفاوت است و دامنه ی تغیرات آن از 400 تا700 میلیمتر در نوسان است . به دلیل رژیم بارندگی مدیترانه ای ، بیشتر بارش ها در فصول سرد سال رخ می دهد ، از اینرو حدود 85% از کل بارش سالانه در حدفاصل ماه های آذر تا اردیبهشت ماه اتفاق می افتد. معمولا در نیمه ی اول دیماه و بهمن ماه بیشتر بارش ها بویژه در ارتفاعات بالای 1650 متر به صورت برغ دیده می شود و از این زمان به بعد معمولا شاهد بارش برف در ماه های اسفند و فروردین در ارتفاعات بیش از 1900 متر هستیم. متوسط ایام یخبندان در سطح شهرستان معمولا بین 97 تا 105 روز متغیر است ، از اینرو می توان دلفان ،  بالاخص شهر نورآباد را یکی از سرد ترین شهر های ایران نامید. اما علیرغم سرماس شدید در فصل زمستان آین دیار دارای تابستانی معتدل و بهاری است ، به گونه ای که به ندرت حداکثر دمای آن به 30 درجه بالای صفر می رسد؛ به هر حال چنانچه بر اساس آمار و ارقام دریافتی از ادارات هواشناسی و تجزیه و تحلیل داده ها بخواهیم بر اساس نظر دانشمندان اقلیم شناس برای دلفان اقلیم آب و هوایی تعریف کنیم ، باید گفت بر اساس سیستم اقلیمی دومارتن دلفان دارای اقلیم مدیترانه ای  و بر اساس تقسیم بندی آمبرژه این خطه از خاک زیبای کشورمان دارای اقلیم ارتفاعات ( سرد کوهستانی ) است.
آب های روان
شهرستان دلفان به دلیل بهره مندی از ریزش فراوان نزولات جوی و وجود ارتفاعات برفگیر که نقش مهمی در ذخیره ی آب بر عهده دارند، دارای رود های فصلی و دائمی فراوانی است که از سرشاخه های اصلی کشکان و سیمره (کرخه ) بشمار می روند ، همچنین در این شهرستان بیش از صد سراب بزرگ و چشمه ی دائمی وجودار که هر کدام از آنها نقش مهمی در رونق بخشیدن به زندگی مردمان این دیار بر عهده دارند. حوزه آبریز دلفان را می توان به سه بخش تقسیم کرد که عبارتند از : حوزه ی آبریز گاماسیاب که کم وسعت ترین حوزه آبریز در دلفان بوده و تنها بخش بسیار کوچکی از دهستان خاوه جنوبی را شامل می شود . دیگر حوزه ی آبریز دلفان حوزه ی آبریز کشکان است که علاوه بر دهستان میربگ جنوبی ، بخش هایی از دهستان میریگ شمالی و خاوه جنوبی را شامل می شود، اما وسیع ترین حوزه آبریز در این شهرستان متعلق به آبریز سیمره می باشد که به دلیل توپوگرافی خاص منطقه که عمده ی شیب زمین شمال شرقی – جنوب غربی است ، موجب شده است که بیشتر رودها و روان آبهای دلفان به سمت غرب جریان داشته و به رودخانه سیمره بریزند. این حوزه ی آبریز شامل بخش کاکاوندو دهستانهای نورآباد ، نورعلی ، خاوه شمالی و بخش وسیعی از دهستان های میربگ شمالی و خاوه جنوبی را شامل می شود. از مهمترین رود های دلفان می توان به رودهای خاوه و گچنه (8) که پس از عبور از شهر نورآباد رودخانه ی بادآور را به وجود می آورند و در نهایت به گیزه رود در غرب دلفان می ریزد؛ همچنین رود خانه های حسن گاویار (چم زکریا) ، تیزآب (9) و رود سرخگون زوُوَر و کنگاوری از دیگر رودهای دلفان هستند؛ از مهمترین سرابهای دلفان می توان به سراب قمش ، عبدالحسینی ، حسین آباد ، مرادآباد ، گلامبحری ، نیاز ، آب دوغ ، دولیسکان ، غسلگه ، سربیشه ، مورینه ، دم قلمه و ... اشاره کرد.ناگفته نماند که در دهستان کاکاوند غربی چشمه ی آب گرمی بنام گرمابه وجود دارد که به دلیل وجود گوگرد و املاح معدنی در آن در درمان بیماری های پوستی و مفصلی مورد استفاده قرار می گیرد.
پوشش گیاهی
از نظر پوشش گیاهی شهرستان دلفان به دو بخش جنگلی (نیمه جنوبی ) و مرتعی (نیمه شمالی ) تقسیم می گردد. بر اساس پژوهش های انجام گرفته توسط هانری پاپو (10) کارشناس سازمان جهانی خوار و بار
 ، دلفان در ناحیه ی رویشی ایرانی – تورانی واقع شده است و بر اساس میزان بارندگی و معدل درجه حرارت
دارای سه زیر ناحیه نیمه استپی ، جنگل های خشک و کوه های مرتفع است ، در دو زیرناحیه نیمه استپی و کوه های مرتفع اغلب مراتع و در جنگل های خشک ،جنگل های بلوط ( گونه ی غالب ) و سایر گونه های جنگلی از جمله انجیر کوهی ، گلابی وحشی ، پسته کوهی و ... دیده می شود. لازم به ذکر است که در اطراف روستاهای یارآباد و ططیانسر میربگ نوعی درخت منحصر به فرد بلوط می روید که شش محصول فرعی از جمله میوه ی بلوط، کلکلف ، مازو ، مان و جفت از آن به دست می آید. بر اساس نقشه ی پوشش گیاهی استان لرستان ( مرکز تحقیقات آب و خاک) شهرستان دلفان دارای فلور نیمه استپی است که این ناحیه دارای گونه هایی غنی از خانواده های گیاهی مرکبان ، نعناعیان ، چتریان ، گاوزبانیان ، گندمیان و بقولات است . همچنین در ارتفاعات بالاتر از 2700متر فلور گیاهی ارتفاعات دیده می شود. در این فلور گیاهان بالشتکی ، نوعی اسپرس ، چوبک و کلاه میر حسین بسیار دیده می شود؛ افزون بر آن در این ارتفاعات درختان سوزنی برگ ارس و درختچه بادام نیز دیده می شود. به هر حال در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت مناطق شمالی دلفان به دلیل همجواری با مناطق سردسیر شمالی از لحاظپوشش جنگلی ضعیف ، اما به دلیل برخورداری از خاک حاصلخیز و آب کافی بهترین گونه مراتع در این قسمت بویژه در ارتفاعات و دامنه های رشته کوه گرین دیده می شود و نیمه شمالی نیز به دلیل همجواری با مناطق گرم جنوبی و خاک مناسب دارای پوشش جنگلی مناسب با گونه ی غالی بلوط است.
زندگی جانوری
هنوز هستند کهنسالانی که شاهد حضور گله های بزرگ کل و بز کوهی و آهوی وحشی در در دامنه کوهها و حتی در مجاورت روستاها بوده اندو با حسرت از آن ایام یاد می کنند ، اما متاسفانه به دلیل زیاد خواهی انسانها و تجاوز به عرصه های زندگی حیوانات روز به روز از تعداد آنها کاسته شد و امروزه فقط خاطره ای از آنها باقیست و نسل اکثر حیوانات حلال گوشت (شکارکردنی ) در این مناطق رو به انقراض گذاشته است . بر اساس تحقیقات میدانی نگارنده که ده سال به طول انجامید می توان مهمترین گونه های حیوانی موجود در شهرستان دلفان را به شرح زیر نام برد ؛ انواع پرندگان شامل عقاب و شاهین در دشت خاوه و دامنه های سرکشتی ، کبک و پرندگان کوچک در ارتفاعات ، گرگ ، کفتار ، شغال ، گراز ، روباه،خرگوش و همچنین خزندگانی چون انواع مار سمی و غیر سمی ، انواع مارمولک و آبزیان از جمله انواع ماهیان سرد آبی و خرچنگ به همراه سمور آبی ،همچنین در مناطق جنوبی و غرب دلفان وجود گربه ی وحشی (پلنگ)، خرس و به ندرت قوچ و بز کوهی  نیز گزارش شده است ، اما متاسفانه به دلیل رفتار ناشایست بعضی از انسانها طبیعت  روز به روز از تعداد گونه های جانوری کاسته می شود و اگر این رویه ادامه یابد در آینده ای نچندان دور می بایستی در کتابها و تصاویر بجای مانده به دنبال حیوانات گشت ،که امید واریم این اتفاق هرگز رخ ندهد.
1- در نقشه های با مقیاس یک پنجا ه هزارم سازمان جغرافیایی ارتش ، این شهرستان دارای حدود 5/8 کیلومتر مرز آبی در حوزه رود سیمره با استان ایلام است.
2- رزم آرا مساحت دلفان را 1500، ایزد پناه 1670 و ساکی 1700 کیلو متر مربع نوشته اند.
3- در سال 1382 پنج روستا به اسامی چم نوزه، کنی مار (هوز حسن ) ، کنی تومن ( هوز امید علی ) ، کالگه شهرین و هوره تاو لیژه (زیر تنگ ) به دلیل مشکلات عدیده در خدمات رسانی و رفت و آمد به دلیل نزدیکی به شهر کرمانشاه به این شهرستان الحاق شدند.
4- در اصل ایوتین به معنی حمایت کننده صحیح است که به اشتباه اتیوند نوشته می شود.
5- مساحت سایر دهستان های دلفان به این قرار است : میربگ شمالی291، میربگ جنوبی 205 ، خاو شمالی 138 ، خاوه جنوبی 238 و کاکاوند شرقی 360 کیلو متر مربع می باشد.
6- شهرستان دلفان دارای اختلاف ارتفاع از 300 تا 700 متر با شهر های همجوار خود است.
7- نیمه جنوبی شهرستان دلفان به دلیل ارتفاع کمتر و همجواری با مناطق گرمسیری از اعتدال بیشتری برخوردار است
8- به دلیل وجود املاح گچ  این رود به گچینه موسوم شده است لذا اطلاق نام گنجینه برای آن صحیح به نظر نمی رسد
9 – آقای ایزد پناه در کتاب آثارباستانی و تاریخی لرستان(جلدسوم) به اشتباه تنها رود دلفان را بادآور میداند که از به هم پیوستن رود تیزآب و خاوه بوجود می آید در صورتی که تیزآب از شاخه های کشکان است و بادآور به سیمره می ریزد.

برگرفته از سایت : www.lakestan.ir

 


تیره و نژاد لرها


تاریخچه و نژاد:

چیزی که واضح و روشن است ،اینست که بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)

*(نوشتاری از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهنند بکنند اینست که اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.

آریایی ها ((ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با امیخته شدن با اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید اورده اند.*


*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می دانند زیرا چه از لحاظ نوع رقص و موسیقی و زبان و... بین آنها شباهت های بسیاری وجود دارد.

لرستان در دوره کاسی ها

کاسیان قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازیه و آذربایجان به جنوب غربی ایران روی آوردند ولی در ابتدای امر در نواحی دریای مازندران سکونت کردند ونام خود را به این دریا دادند وآنرا دریای کاسپی یا کاشی نامیدند و این دریا در اصطلاح اروپاپی بنام دریای کاسپین (Caspian) شهرت دارد.استرابون (Strabon) مورخ یونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در کناره دریای کاسپین سکونت نمودند ونام خود را به این دریا دادند.افراسیاب تورانی طبق اوستا برای دست یافتن به فر کیانی در این دریا فرورفت وناامید برگشت و دیگر دریای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.

دارمستتر در توضیح از این واژه معتقد شده که وورو  مخفف فراخ است وهر دو پهلوی و فارسی  از یک ریشه می باشند.بنابراین این واژه ووروکاش بمعنی دریای فراخ وبزرگ کاشی ودریای کاسپین می باشد. واژه کاشی در کتیبه های بابلی به عبارت کاسی یا کاسپی آمده واقوام کاسی (کاشی)در زمان مهاجرت بتدریج در شهرهای کاشان وقزوین نیز سکونت نمودند ونام خود را بر این دو شهر داده اند.(2)

این قوم که همزمان و به موازات عیلامیها بر بخشهایی از لرستان تسلط داشته اند ، قومی بودند که چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند .آنان مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده میشدند و پیشه دامداری داشته و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت سخن میگفتند .آنان سوار کارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامیها و بابلیها در افتادند.آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی نمایند .حکومت کاسیها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامیها به پایان رسید .آنها پس از شکست از عیلامیها به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند .


لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوکی ،و اشکانی

.اسکندر مقدونی در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمیدید، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد .ولی پس از مرگ اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.

لرستان در زمان ساسانیان:

لرستان در دوره ساسانیان ، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین ((پهله )) یا ((پهلو ))محسوب می شد. یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .
سرزمین پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می گردید. چنانکه لرستان و منطقه غربی آن یعنی پشتکوه (ایلام )را به ترتیب به ((مهرگان کدک ))و ماسبذان نامیده می شد. این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و با تغییر در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شدند . از شهرهای مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی شهرهای صیمره و شاپور خواست (خرم آباد )را می توان نام برد. شهر سیمره حاکم نشین منطقه و شاپور خواست که گفته میشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهای آباد و پر رونق دوره ساسانی محسوب می گردید .


حمدالله مستوفی , نام لران را بمحلی موسوم به لور واقع در گردنه ی مانرود نسبت میدهد و می نویسد :
" وقوع این اسم بر آن قوم, به وجهی گویند از آن است که در ولایت مانرود دهی است که آن را کرد خوانند ودر آن حدودبندی که آن را بزبان لری کول خوانند و در آن بند موضعی که آن را لر خوانند" (3)

شاید علل نسبت دادن لران به این سرزمین مربوط به خاطره ی شهر اللور باشد که جغرافی دانان عرب درباره ی آن بحث کرده اند و امروزه نیز نام صحرای لور واقع در شمال دزفول, هنوز زنده است.
محلهای دیگری نیز یافت می شود که نام آنها همانند لور می باشد از جمله لیر محلی واقع در ناحیه گندی شاپور (جندی شاپور) و لیراوی واقع در کهگلویه است. احتمالا کلمه لر همان واژه لور است, چنانکه در لری پول را پیل میگویند.

یاقوت حموی نیز از محلی به نام لردجان (لردگان) نام برده است . به گفته استخری لردگان پایتخت بخش سردان می باشد که بین کهگلویه(کوه کیلویه) وبختیاری قرار دارد. در سیمره نیز محلی بنام لورت یالیرت است.
مسعودی ضمن ذکر فهرست طوایف کرد, از قبایل لریه نیز نام برده است.
یاقوت حموی با اینکه از لران سخن می گوید , واژه اکراد را بکار برده ومی گوید:
" اکراد قبایلی هستند که در کوههای بین خوزستان واصفهان زندگی میکنند ومحل این قبایل را بلاد اللور یا لرستان مینامند."(4)


در اواسط قرن ششم(6.ه.ق) لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لرکوچک تقسیم شد .منظور از لر کوچک همان از لرستان کنونی و مقصود از لر بزرگ بختیاری و کوه کیلویه است . بین اراضی لر نشین مزبور قسمتی قرار داشت که دامنه ی آن تا شیراز کشیده میشده وآنرا شولستان مینامیدند وامروز این خاک بنام ممسنی معروف است .

لر کوچک وبزرگ از اواخر قرن ششم ببعد بزرگان وامرائی داشت که نام بعضی از آنها در ادبیات پارسی مخلد وجاویدان مانده است . امراء لر بزرگ که آنها را اتابکان لرستان ،به دنبال ضعف و تجزیه دولت سلجوقی، شجاع الدین خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرده ،لرستان را در قبضه اختیار گرفته و بر خود عنوان اتابک (که واژه ای ترکی است که از اتا به معنی پدر و بیگ یعنی بزرگ است ساخته شده را نهاد.)  و بدین ترتیب او سلسله اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد.

خاندان فضلویه که از امرای لر بزرگ بودند شهرت بیشتری داشتند، علت این امر آن بود که خاک لر بزرگ بین شولستان وعراق عجم وعراق عرب وفارس قرار داشت و امرای آن منطقه طبعا با حکام نواحی اخیر رابطه داشته گاهی در حال صلح وزمانی در وضع جنگ ونزاع بسر می بردند.(5)
اتابکان لر کوچک با هر وسیله ای که توانستند موقعیت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از جمله سلاطین خوارزمشاهی،مغولان ،تیموریان ،ترکمانان ، قراقویونلو و اق قو یونلو و تا پایان پادشاهان صفوی حفظ نمایند .از اتابکان لر کوچک چند تن با درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله ، حسام الدین خلیل (حدود 640هجری )،ملک عزالدین (804_750 ه ق ) میتوان نام برد.

لرها همواره در وطن دوستی و پاسداری از وطن خود همانند بقیه ایرانیان ،غیرت نشان می دهند.به عنوان مثال خدمات این سردار دلیر(علی مردان خان) و نام آور لرستانی در برابر هجوم افغانها در پایان دوره صفوی و مقاومت سر سختانه او در برابر قوای عثمانی و همچنین رشادتهای فراوان وی در رکاب نادر شاه افشار جهت بر قراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از کشور ،بسیار در خور توجه و تحسین انگیز است.

آخرین حکومت لرها نیز به کریمخان زند میرسد .(البته به دلیل مدت حکومت کم این سلسله نمیتوان در مورد تاثیر یا نوع حکومت آنان بر کشور نظری با اطمینان داد) او از طوایف لر ساکن ملایر بود و بعد از دوره 40 ساله حکومت زندیه با به قدرت رسیدن این فردخائن و عقده ای(آغا محمد خان قاجار) و جانشینان بیکفایت و بی لیاقت و وطن فروش قاجاریه اکثر نواحی ایران جدا گشت. ولی ...
آغا محمد خان ،بانی سلسله قاجاریه ،به علت کینه ای که از لر های زندیه در دل داشت نسبت به همه لرها با دیده دشمنی می نگریست واسباب ضعف این قوم را به هر نحوی که توانست فراهم آورد چنانکه برخی از طوایف لرستان را به قزوین کوچانید . همچنین چون والیان لرستان را رقیبی خطر ناک میپنداشت در تضعیف آنها کوشید.


اشیاء مفرغی لرستان:

در مدتی متجاوز از 20 سال آنچه که روستاییان در ناحیه کرمانشاه ومخصوصادر هرسین ,الشتر و
خرم آباد که در شمال لرستان است یافته بودند مجموعه های خصوصی و موزه های اروپا وآمریکا را با هزاران شی ء مفرغی وآهنی مزین ساخت . این اشیاء در قبوری پیدا شده که تاکنون هیچ یک از آنها از نظر علمی حفاری نگردیده . این قبور گودال های هستند که گاهی سنگ فرش شده اندو همواره با لوحه سنگ بزرگی که به پنها گذاشته شده، پوشیده است. واین اشیاء عبارتند از شمشیر آهنی و خنجر مفرغی و کلنگ برنزی وسنجاق های برنزی و سیتولهای مفرغی (نوعی ظروف مخصوص سفالین.
'>م.)(6)
رمان گریشمن در این کتاب توضیحاتی خوبی درباره تمدن این اشیاء اشاره کرده برای علاقه مندان به تاریخ ایران باستان.  '>و یک تارنمای زیبا برای دیدن این مفرغ ها  Bronze Sculpture of Lurestan


شهرهای مهم این مناطق (لر نشین) :

1-خرم آباد :

خرم آباد (که در زبان محلی به آن خورمووه گفته می شود) را که بسیاری از مورخان اروپایی بر این باورند که این محل با خایدالوی متون آشوری مطابقت می کند .آنچه مسلم است خرم آباد در دوره ی عیلامیان ،از شهرهای این قوم بوده، ولی بدنبال انقراض آنان اهمیت خود را از دست داده است.(7)

ژاک دومرگان، عضو هیئت علمی فرانسه در ایران معتقد بود که لرستان از ایالتهای عیلام قدیم بوده وخرم آباد همان خایدالو یکی از چهار شهر معتبر عیلامیان بوده است.(8)

فردوسی براین عقیده بود که این شهر در زمان شاهپور ذوالاکتاف ساخته شده است وتاریخ بنایش را همزمان ایجاد گندی شاپور دانسته است.
بنابراین میتوان گفت که خرم آباد امروزی در عهد ساسانیان در محل خایدالو بنا شده است واتابکان لرستان نیز در سده ی 5 ه.ق بر لرستان دست یافتند،خرم آباد را روی خرابه های شهر ساسانی،بنا کرده اند وبانی آبادانی آن در سال 580 ه.ق اتابک شجاع الدین خورشید بوده است(9)


۲-بروجرد:

شواهد و اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء "برو" + "گرد" موجودیت این شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به معنای شهر میباشد. حدود العالم تالیف 372 ه. ق. بروجرد را شهری خرم و پرمیوه توصیف میکند. به نوشته یاقوت حموی در معجم البلدان (اوایل قرن 8 هجری) بروجرد با خضارات و خیرات و همچنین دارای نخلهای مرغوب و زعفران بسیار بوده است.
همین جغرافی نویس اسلامی در کتاب المشترک رازان را کوی بزرگی در بروجرد یاد میکند. به نوشته ابن اثیر شهر دارای خندق بزرگی در اطراف بوده که اکنون میتوان آثار و علایمی از آن را مشاهده کرد. در حملات ویرانگر مغول (616 ه. ق.) صدمه و زیان بسیاری به شهر وارد شده و منابع تاریخی، خرابی شهر را در حد وسیعی گزارش کرده اند. ولی حمدالله مستوفی در سال 740 ه. ق. در نزهه القلوب از آبادی شهر یاد کرده و آن را دارای دو جامع عتیق و جدید دانسته است.

شهر در آغاز دوره قاجار وسعت گرفت. در همان زمان حاج زین العابدین شیروانی مورخ مشهور در بستان السیاحه مینویسد:حسام السلطنه بروجرد دورش را حصار کشید و راستا و بازار مسقف و دکاکین مکلف به اتمام رسانید. به طور کلی شهر فعلی بروجرد دارای بافت قدیمی بسیار زیبایی است و ساختمانهای قدیمی و خانه های مسکونی آن از تزیینات جالب چون در و پنجره ارسی های بدیعی برخوردار است. بازار کهنه بروجرد نیز هم اکنون همان طرح قدیمی خود را حفظ کرده و داد و ستد آن رونق چشمگیری دارد. بروجرد که هنوز در لهجه محلی همان نام اصلی آن یعنی وروگرد(بروگرد) گفته می شود.


3-ایلام:
سرزمین ایلام از دیرباز مهد تمدن بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشیه ی روز سیمره گرد آمده وتمدن منطقه ی ایلام داشته است،دره سیمره نقش بزرگی در شکوفایی تاریخ وتمدن منطقه ایلام داشته است، زیرا مهمترین راه ارتباطی بین تمدن کوهها وتمدن جلگه های جنوب غرب ایران سرزمین می گذشته است. استان ایلام از نظر آثار تاریخی ونقاط دیدنی بسیار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر ،هیلان،شیروان،آرمو ،ایوان غرب و ... آثار تاریخی از عصر مفرغ،هخامنشیان،اشکانیان،ساسانیان و...کشف وبه ثبت رسیده است.(10)


4-کهگلویه وبویر احمد:

از دوناحیه کهگلویه و بویر احمد تشکیل گردیده .
برخی از مورخان براین باورند که مهرگان پسر روزبه ،پادشاه زمینگان(محل جایگاه)گیلویه بود،پس از مهرگان برادرش سلمه شاه شد.گلو یا گیلویه که از مردم خمایگاه سفلی از ولایت استخر بود،نزد سلمه آمد وبه خدمتگذاری پرداخت. چون سلمه درگذشت گیلویه آنجا را تصرف کرد وچون قدرتی بدست آورد،این سرزمین را بنام او خواندند.(11)
مؤلف فارسنامه ی ناصری بر این باور است که درخت کیالک(زال زالک) در کوهستانهای این سرزمین بیشتر از دیگر نقاط پارس وجود دارد. وچون میوه ی وحشی زال زالک را در این منطقه گیلویه گویند،بدین مناسبت این سرزمین را کُه گیلویه نامیده اند.(12)
اما این نظریه درست نیست ، زیرا درخت زال زالک منحصر به این استان نمی باشد وبطور طبیعی در سرتاسر لرستان وبختیاری یافت می شود ودر کهگیلویه سیسه نامیده می شود.
ظاهرا کیارک در شیراز رایج است نه بین لرهای کهگیلویه.

" تل خسرو(کهگیلویه)کوهستانی است در شمال ولایت بهبهان...در روزگار پیشین آن را رم زمیگان که معنی بلوک سرد است می نامیده اند ودر سده ی 3 ه.ق به نام کوه گیلویه معروف گردید".(13)
"طایفه ی بویر احمد،ناحیه ی تل خسروی وچند محل از بلاد شاپور ناحیه ی رون (Reven) را متصرفشده ،تمامی آنها به ناحیه ی بویر احمد مشهور گشته است.(14)


۵-یاسوج:

نام بومی یاسوج ، یاسیج است که در کنار رودآبشار ،دامنه ی قلعه ی دنا واقع شده است .که زمانی مرکز نفوذ خانهای بویر احمد علیا بود . سابقه ی تل خسرو بیش از2000 سال است، ولی احداث ابنیه ی معاصر آناز سال 1309ه.ش آغاز شدوتا سال 1323 ه.ش ادامه داشت وپس از این تاریخ متروک گشت.
از عوامل ایجاد شهر یاسوج شرایط اقلیمی وخاک و جنگلهای سرسبز بلوط و دره ها وکوهها وتپه های زیبا ومنابع فراوان آب است


۶-چهار محال وبختیاری :

براساس کتیبه ها وسنگ نبشته های گوناگونی که بدست آمده، منطقه ی چهر ومحال بختیاری در زمان کوروش هخامنشی وجود داشته ومردم در جنگهای مختلف شرکت می کردند.



زبان :

پس از انقراض ساسانیان، آنچه پایداری وغلبه ی معنوی ایرانیان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ایرانی است.
مردم لر نیز همانند دیگر ایرانیان ، گرچه کیش باستانی خود را به مرور زمان رها کرده وبه آیین اسلام درآمدند ولی زبان کهن خویش را نگاهداری نمودند . بسیاری از واژههای لری اغلب ریشه های باستانی دارند و به احتمالا تعداد زیادی از این واژه ها مربوط به زبانهای کاسی و عیلامی می باشد . گفته می شود زبان پارسی در زمان امپراتوریهای هخامنشی ، اشکانی و ساسانی در لرستان گسترش یافته است .
در بین زبانهای جنوب غربی ایران ،زبان (گویش)لری بزرگترین رابطه را با زبان فارسی دارد. که هر دوی آنها دنباله پارسی میانه، زبان پارتیان قرن هشتم بعد از میلاد هستند ،و همانگونه که می دانیم پارسی میانه، زبان پارتیان و ساسانیان بود که به تدریج تغییر شکل داده و به صورت زبان فارسی نزدیک است که بعضی معتقدند این زبان در گذشته نه چندان دور از فارسی منشعب شده است .
گویش مردم لرستان بیشتر لری ولکی است. بر اساس مطالعات زبان شناسی ، زبانهای لری و لکی جزو زبانهای هندو _ اروپایی به شمار می آیند. زبانهای ایرانی شامل زبانهای ایرانی شرقی ، و زبانهای ایرانی غربی می باشد . لکی و لری جزو زبانهای ایرانی غربی محسوب می شوند .


باختری :گویشهای لری ، بروجردی ، ملایری ،نهاوندی ،وغیره   لری
خاوری :شامل گویش های بختیاری ،دزفولی، شوشتری ،وغیره   


لکها بیشتر در نواحی نورآباد وکوهدشت والشتر ساکن اند ولرها در خرم آباد و بروجرد و اشترینان (اشتربانان)... مستقر هستند. گویش لری بختیاری که تفاوتی با لری خرم آبادی دارد در الیگودرز و روستاهای اطراف و طایفه های چهار لنگ بختیاری رایج است.(15)
در ملایر ونهاوند وتویسرکان به لری و لکی سخن گفته می شود در ایلام هم در قسمت های شمالی آن که همرز با کرمانشاه است لکی بیشتر رایج است و در قسمت های دیگر لری سخن میگویند وطوایف لک که در نواحی شمال استان بسر میبرند ،طایفه مکی که بین کرمانشاه وهیلان زندگی میکنند وبه لهجه کردی جنوبی تکلم میکنند که شبیه لهجه کلهر است ودر قمسمت جنوبی استان کردان شوهان هستند که به لهجه کردی کرمانجی سخن میگویند.(16)
در کهگیلویه وبویر احمد وچهار محال بختیاری تا لر های ممسنی همه به گویش لری با اختلاف های اندکی سخن میگویند البته گروههای مهاجری هم بوجود دارد که بگویش های دیگری سخن میگویند و بیشتر مردمان لری سخن می گویند.


1-(افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 372)
2-(تاریخ اجتماعی ایران باستان.نوشته :دکتر موسی جوان صفحه112 و113) .
3-(مستوفی تاریخ گزیده،ص 537)
4-(مینورسکی ،ولادمیر، لرستان ولرها،ص 22)
5-(تاریخ 10000 ساله ایران.جلد 3.ص 236 .)
6-(تاریخ ایران از آغاز تا اسلام –رمان گریشمن(Ghirishman.Roman.1979-1895):رئیس گروه باستان شناسی فرانسوی در ایران. ترجمه دکتر محمد معین .صفحه 130-131)
7-(ساکی،جغرافیای تاریخی وتاریخ لرستان ص94-97)
8-(دومرگان ژاگ.هیئت علمی فرانسه در ایران، جلد2.ص211)
9-(رزم آرا،تیمسار علی .جغرافیای نظامی ایران .لرستان.ص 178)
10-( افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 173)
11-(اقتداری ،احمد.خوزستان وکهگلویه وممسنی.جلد 1.ص 363)
12-(فارسنامه ناصری .حسینی فسایی.جلد2.ص1467) .
13-(شوشتری: مؤلف کتاب تاریخ جغرافیای خوزستان درباره ی کهگیلویه در ص 192)
14-( مؤلف فارسنامه ناصری در ص.1481 )
15-(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها .جغرافیای کامل ایران.جلد 2.ص1075)
16-(مینورسکی ولادمیر لرستان ولرها .ص30)


سندی تاریخی درباره شیوه حمله اعراب به ایران

در قرن اخیر یک پوست پاره درنواحی سلیمانیه به خط پهلوی که متن به زبان هورامی بسیار نزدیک است بدست آمده است که درآن چند بیت شعر به صورت مرثیه نوشته شده است.

این اشعار براین دلالت دارد که کردها و بویژه هورامیها درآغاز اسلام آیین زردشتی داشته اند و اهورامزدا را پرستش نموده اند.

در این اشعار حمله اعراب را به خاک کردستان به تصویر می کشد که شهرها و روستاها را تا نواحی شهر زور ویران می کنند.
متن اشعار:

هورمزگان رمان آتران کژان ……. هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور ……. گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا میرد …… آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس  …… بزیکانیکا هورمزد هیوجکس


معنی اشعار چنین است:

1.(هرمزگان) معابد ویران شدند، آتش ها خاموش گشتند. بزرگ بزرگان خود را پنهان نمودند. (هرمزگان به معنی معابد یا مساجد است ودرزبان هورامی به مسجد مزگی گفته می شود. و مسجد معرب مزگد یا مزگت است که از مزدگه آمده یعنی هرمزدگه یا گد به معنی گدا که مقصود آن گداگاه هرمزد و محتاجین به هرمزد است) .
2.عرب ستمکار دهات وشهرها را تا شهرزور خاپور و ویران نمودند.
3.زنان ودختران را به اسیری گرفتند و دلیران به خون خود غلطیدند.
4.روش و آیین زردشت بیکس ماند و هرمزد به هیچ کس رحم نکرد.

این شعر که بر روی پوست آهو نوشته شده است در موزه ی سلیمانیه کردستان عراق نگهداری می شود.

 

منبع : سایت مهر میهن mehremihan.ir


زناشویی در ایران باستان

در کیش ایران باستان زناشویی به منظور زندگی خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدیاد نفوس و تشکیل خانواده چنان بر پایه صحیح و محکم استوار بوده که خود به خود ضامن بقا و دوام زندگی مشترک بود و مهر ومحبت را بین زن و شوهر برای همیشه برقرار می ساخت.زرتشت در گات ها یسنا پنجاه و سه بند به پسران و دخترانی که می خواهند با هم پیمان ازدواج ببندند اندرز می دهد که ای دختران شوی کننده و ای دامادان ،اینک بیاموزم و آگاهتان کنم .با غیرت از برای زندگانی پاک منشی بجوشید.هر یک از شما باید در کردار نیک از دیگری پیشی جوید و از این راه زندگانی خود را خوش و خرم سازد.در کیش زرتشتی از لحاظ نظم به کارهای دنیا و محکم ساختن یگانگی و جلوگیری از فساد اخلاقی ،در مورد زناشویی تاکید زیاد گردیده و این کار به خوبی ستوده شده است.چنانکه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت وندیداد اهورامزدا می گوید:"ای اسپیتمان زرتشت هر آینه ،من مرد زندار را بر مرد بی زن و مرد حانه دار را بر مرد بی خانمان ترجیح می دهم...

"باز در فقره چهل و چهار می گوید:"وظیفه هر شخصی است که برادران همکیش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمایی و مساعدت کند."در دین زرتشت کمک کردن برای ازدواج کسانی که به سن بلوغ رسیده و به علت ناداری بی همسر مانده اند،از کارهای خوب و پرثواب شمرده می شود.

عقد و ازدواج

 

در دین زرتشت عقد و ازدواج به پنج گونه انجام می گیرد.

1.  ادشاه زنی-این ازدواج عبارت از این است که پسر و دختر برای نخستین بار با رضایت والدین خود با یکدیگر ازدواج کنند.

2. ایوک زنی (یگانه-منحصر به فرد)-یعنی مردی بخواهد با یگانه دختر پدری ازدواج کند.چون دختر نمیتواند دارایی خانه پدر را به خانواده دیگر منتقل کند،موظف است که پس از ازدواج،نخستین پسر خود را به جای فرزند پدرش قرار داده دارایی را به او بسپارد تا از انقراض خانواده پدرش جلوگیری کند.چنین زنی را ایوک زنی می گویند.

3. چاکر زنی-این ازدواج در مورد زن یا مرد بیوه است که بخواهد پس از در گذشت همسر اول همسر دیگر انتخاب کند.چون برابر کیش زرتشتی ،جفت اول در گیتی و عالم پس از مرگ همسر شخص است و مقام پادشاه را دارد،لذا همسر دوم در عالم دیگر،مقام چاکر را در برابر همسر اول خواهد داشت.همچنین وقتی که مرد بخواهد برای دارا شدن فرزند با رضایت زن اول همسر دیگری اختیار کند.زن دوم نیز در مقابل زن اول مقام چاکر زنی را خواهد داشت،یعنی در خقیقت به منزله چاکر و خدمتکار است.

4. خودسر زنی-این ازدواج عبارت است از اینکه دختر و پسر بالغ پیش از رسیدن به بیست و یک سالگی بخواهند بدون رضایت پدر و مادر خود با یکدیگر ازدواج کنند،در این صورت موبد حق دارد صیغه عقد را جاری سازد ،ولی مادامی که نارضایتی اولیای آنها باقی است،این زن و شوهر از ارث محروم خواهند بود.
(دختر در شانزده سالگی و پسر در هجده سالگی میتواند با رضایت اولیای خود ازدواج کند).

5.  ستر زنی-اگر زن و شوهری بچه دار نشوند و بچه ای را از سر راه برداشته یا از قوم و خیشان بی بضلعت گرفته به فرزندی قبول کنند،در مورد این بچه وقتی که بزرگ شد مانند ایوک زنی عمل میشود،بدین طریق که اولین پسر آن دختر خوانده،فرزند پدر خوانده محسوب می شود و پس از فوت پدر خوانده ،صاحب دارایی و املاک خواهد شد.

موانع زناشویی

زناشویی در میان خویشاوندان در موارد زیر ممنوع است:

1.    نسبت به زن-نزدیکتر از پسر عمو و پسر خاله و پسر دایی و همچنین پدر خوانده،برادر خوانده و پسر شوهر جایز نیست.

2.    نسبت به مرد-نزدیکتر از دختر عمو و دختر عمه ودختر دایی و نیز مادر خوانده،و دختر خوانده را به زنی گرفتن جایز نیست.

3.    نسبت به زن و مرد-در مورد برادران یا خواهران رضاعی بطور کلی موانع مزبور جاری است.

در مورد مهریه-در کیش زرتشتی چون رهایی اختیاری نیست ، به این جهت برای زناشویی مهریه ای قید نمیشود.

 

امکان فسخ زناشویی یا رهایی

1.    یکی از طرفین دیوانه بوده یا اختلال حواس داشته باشد در صورتی که طرف دیگر آگاه نبوده باشد،بنا به تقاضای طرفی که سالم است ازدواج قابل فسخ است.

2.    هرگاه شوهر عنین بوده و مردی نداشته باشد زن میتواند تقاضای طلاق کند.

3.    هر گاه ثابت شود زن مرتکب زنا شده،شوهر میتواند او را رها سازد و اگر ثابت شود که شوهر با زن دیگر زنا کرده است ،زن هم میتواند تقاضای طلاق کند.

4.    هر گاه شوهر به مدت سه سال مخارج زندگی زن را ندهد،زن میتواند تقاضای طلاق دهد.

5.    هر گاه زن از اذیت شوهر در خطر باشد میتواند تقاضای رهایی کند.

6.    هر گاه زن ناشزه(زنی که به شوهر خود تمکین نکرده،نا فرمانی کند)باشد و رفتارش باعث خطر گردد،شوهر میتواند تقاضای طلاق کند.

7.    هر گاه شوهر زن دیگری داشته که در موقع ازدواج پنهان کرده و یا زن شوهر دیگری داشته باشد ازدواج بعدی خود به خود باطل است.

8.    وقتی که مرد یا زن ترک دین زرتشت کند طلاق جایز است.

 

گواه گیران مجلس عقد

در این مجلس بزرگان و موبدان حاضر می شوند،موبد پس از شنیدن اقرار رضایت از عروس و داماد اندرزهای سودمند اخلاقی و دینی داده برایشان چنین دعا میکند:

هر دو تن را شادمانی افزون باد.همیشه با فر و جلال باشید ، به خوبی و خوشی زندگی کنید،در ترقی و افزایش باشید،به کردار نیک سزاوار باشید،نیک پندار باشید،در گفتار نیکو باشید،در کردار نیکی به جای آورید،از هر گونه بد اندیشی دور بمانید.هر گونه بکاهد،هر گونه بدکاری بسوزاد،راستی پایدار باد،جادویی سرنگون باد،در مزدیسنی استوار باشید،محبت داشته باشید با کردار نیک مال تحصیل کنید.

با بزرگان یک دل و یک زبان باشید،با یاران فروتن و نرم خو و خوشبین باشید،غیبت مکنید،غضبناک نشوید،از برای شرم گناه نکنید،حرص مبرید،از برای چیزی بیجا دردمند نشوید،حسد مبرید،کبر و منی نکنید،هوی و هوس نپرورید،مال کسان را به نا حق مبرید،از زن و شوهر کسان پرهیز دارید از کوشش نیک خود برخوردار باشید،با حرص انباز مشوید،با غیبت کننده همراه نباشید،با بدنام پیوند نکنید،با بیچارگان پیکار نکنید،پیش پادشاهان  سخن سنجیده گویید،مانند پدر نامور باشید،در هر صورت مادر را نیازارید،و به واسطه راست گفتن کامیاب و کامروا باشید.

پس از آن عروس و داماد دست پیوند بهم داده دور آتش میگردند و سایر تشریفات عروسی به طور معمول است انجام میشود.

 

منبع : سایت مهر میهن


متن کتیبه کوروش بزرگ به 6 زبان

منشور کوروش کبیر با ترجمه به زبانهای
انگلیسی , فرانسوی , آلمانی , اسپانیائی , ایتالیائی وروسی

 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل،شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پاهایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود،بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی راکه پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس ازخدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی بهنیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت ونیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند وهرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچکس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد . من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.



ترجمه انگلیسی منشور کوروش :

Cyrus Charter of Human Rights Cylinder


First Charter of Human Rights


I am Kourosh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyases), great king, king of Anshân, grandson of Kourosh (Cyrus), great king, king of Anshân, descendant of Chaish-Pesh (Teispes), great king, king of Anshân, progeny of an unending royal line, whose rule Bel and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Kourosh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyases), my son, the offspring of (my) loins, and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zamban, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.


I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes.


May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.


And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights.


No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over.


I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran (Persia), Babylon, and the ones of the four directions.

 

 


ترجمه فرانسوی منشور کوروش:



Je suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân, descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân, progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer. À mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi, Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans..................., tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De... aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures durables.


J' ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus, à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs habitations, demeures délicieuses.


Mai tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh (Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide (Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant, jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de droite et pénaliserai l'oppresseur.


Et jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent jamais autres droites.


Personne n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le monde plus de.


J'implore (Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre directions.

 

 

 


ترجمه آلمانی منشور کوروش :


Ich bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer König, mächtiger König, König von Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad, König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases), großer König, König von Anshân, Enkel von Kourosh (Cyrus), großer König, König von Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer König, König von Anshân, Nachkommen einer unending königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen, Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten.


An meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir, Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah (Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner) Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen, während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen, die, die in..................., allen Königen des Westlandes blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten untergebracht zurück.


Ich erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter, geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord, gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte zu bleiben.


Mai können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus) der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein Sohn..."


und: Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura) Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen, Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura) Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker.


Und bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen, vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen.


Niemand konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden. Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen sollte rüber geabschaffen werden der Welt.


Ich implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von Babylon und von den der vier Richtungen.

 

 

 

ترجمه اسپانیائی منشور کوروش :



Soy Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon, rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh (Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes), gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I - dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing. Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí, Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar más bajo, los que moraron en..................., todos los reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium, las ciudades santas más allá del Tigris que santuarios habían estado en ruinas sobre un período largo, los dioses que domicilio está en el medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en domicilios duraderos.


Recolecté juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la cólera del señor de los dioses, traído en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor, hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores.


Mayo todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres, y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo. De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino, yo impondrá mi monarquía ante ninguna nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré el opresor.


Y hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar la posesión de las características movibles y aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración. Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al día, anuncio que cada uno está libre elegir una religión. Pueble están libre vivir en todas las regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan las otras derechas.


Nadie se podían penalizar para las averías de sus o sus parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal las tradiciones se debe exterminar el mundo encima.


Imploro (Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y de los que esta' de las cuatro direcciones.

 

 

 

ترجمه ایتالیائی منشور کوروش :


Sono Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh (Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes), re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori, piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me, Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases), al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban, Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli.


Ho raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro) le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon. I, all'offerta di Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro habitations, residenze deliziose.


Maggio tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che rispetterò le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo. D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se accade, prenderò la sua parte posteriore di destra e penalizzerò il oppressor.


E fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e forzato. Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un lavoro a condizione che non violano mai altri diritti.


Nessuno hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti. Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il mondo sopra.


Imploro (Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi alle nazioni dell'Iran (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi.

 

 

 


ترجمه قسمت اول از منشور کوروش به زبان روسی :



Я — Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги, возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут
Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну

 

تمدن جیرفت

تمدن جیرفت نام یافته‌های باستانشناسی تازه‌ای‌ است که در استان کرمان در نزدیکی شهر جیرفت و هلیل‌رود به دست تیم‌های چند ملیتی باستانشناس در دست بررسی و پژوهش است. یافتن چنین نقطه‌ای، افقی تازه در یافته‌ها و نگره‌های باستان‌شناسان دربارهٔ تمدن خاورمیانه گشوده است.این تمدن مربوط به هزارهٔ پنجم پیش از میلاد است و این مردم، در دشت خوش آب و هوا و حاصلخیز هلیل رود سکنا داشته‌اند.

اشیاء و ظروف زینتی از جنس کانی کلینوکلر و با نقش برجسته‌های قابل توجه و مبتکرانه متعلق به هزاره پنجم پیش از میلاد مربوط به تمدن جیرفت تاکنون کشف گردیده است.

 

 

آثار بدست آمده


اشیاء به دست آمده از این تپه باستانی تا به امروز بیشتر ظروف سفالی و سنگی، قطعات سنگ صابون و گاه وسایل مفرغی را شامل می‌شود. اهم صنعت منطقه همان کنده‌کاری روی سنگ صابونی است که دارای ظرافت خاص است و موارد کاربردی و زیبایی شناختی را در بر می‌گیرد. در روی این قطعات تصاویری از قبیل انسان، بز و گوسفند، نخل، مار و عقرب وجود دارد که البته تصاویر مار و عقرب معمول تر است. نکته دیگری که قطعات سنگ صابونی این منطقه را از سایر مناطق و تمدنهای دیگر جدا می‌کند چشم درخشان و مرصع کاری روی قطعات است که در برخی از طرح ها دیده می‌شود. در دور تا دور ظروف حیوانات در هم تنیده حک شده است که برای کنار هم قرار دادن آنها نیاز به محاسبات پیچیده بوده است. به نظر باستان شناسان یافته های جیرفت همهٔ قضاوت‌های باستان شناسی گذشته را تحت تأثیر قرار داده است که آیا تمدن جیرفت همان تمدن اراتا است؟ بسیاری از آثار غارت شده تمدن جیرفت بویژه سنگ نگاره های صابونی منحصر به‌فرد است.

 

تمدن ناشناخته

 

تا مدت‌ها چنین تصور می‌شد که کهن‌ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است؛ اما کشف یک زیگورات عظیم با قدمت بیش از ۵۰۰۰ سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبه‌‌های آجری به خطی ناشناخته از منطقهٔ جیرفت ایران باعث شد باستان‌شناسان دربارهٔ دانسته‌ها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند.

آنان با بررسی دوبارهٔ کتیبه‌هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری دربارهٔ این تمدن عظیم و ناشناخته بدست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابه‌های شهر اور وک بدست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی بنام ارت ثبت شده بود و در کتیبهٔ دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و هفت رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند.

بررسی دقیق این کتیبه‌ها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک می‌کند که شهر افسانه‌ای و گمشدهٔ ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است. از آثار کشف شده در حوزهٔ تمدن جیرفت می‌توان به ظروف و پلاک‌های سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ یک از محوطه‌های باستانی جهان کشف نشده است. شاید با ادامهٔ اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستان‌شناسان به این نتیجه برسند که از این پس بجای میانرودان عراق، می‌بایست جیرفت ایران را مهد کهن‌ترین تمدن بشری در جهان نامید!

 

 

داستان جنگ پادشاه سومر

 

در این داستان حماسی که در اوایل هزارهٔ پنجم پیش از میلاد و به خط میخی سومری روی یک سفال نگاشته شده، چنین آمده است: روزی انمرکار با فرستادن نماینده‌ای، از حاکم ارت می‌خواهد تا استادان هنرمند و سنگ‌های گران‌بها را برای ساخت معبد به اوروک بفرستد. حاکم ارت هم در ازای فرستادن سنگ‌ها، از پادشاه اوروک تقاضای غلّه می‌کند. انمرکار دوباره قاصدی به سرزمین ارت می‌فرستد و تقاضای خود را تکرار می‌کند. عاقبت دو پادشاه به تفاهم می‌رسند و حاکم ارت، هنرمندان و سنگ‌های زینتی را به سومر می‌فرستد.

متن این کتیبه‌ها بیانگر آن است که حدود پنج‌هزار سال پیش، میان بازرگانان ارت و میانرودان ارتباط پیوسته‌ای وجود داشت و هنرمندان چیره دست ارت در ساخت کاخ‌ها و معابد به سوموی‌ها کمک کرده‌اند.