- سید حسن حسینى (آصف)،کشتی نوح
برگرفته از سایت : www.lakestan.ir
تاریخچه و نژاد:
چیزی
که واضح و روشن است ،اینست که بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده
پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران
قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی
غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)
*(نوشتاری
از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان
هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در
عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می
خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج
خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی
و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهنند بکنند اینست که
اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از
لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر
خود می دانند.
آریایی ها ((ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با
فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان
نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با امیخته شدن با
اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید
اورده اند.*
*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می
دانند زیرا چه از لحاظ نوع رقص و موسیقی و زبان و... بین آنها شباهت های
بسیاری وجود دارد.
لرستان در دوره کاسی ها
کاسیان
قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازیه و آذربایجان به جنوب غربی
ایران روی آوردند ولی در ابتدای امر در نواحی دریای مازندران سکونت کردند
ونام خود را به این دریا دادند وآنرا دریای کاسپی یا کاشی نامیدند و این
دریا در اصطلاح اروپاپی بنام دریای کاسپین (Caspian) شهرت دارد.استرابون
(Strabon) مورخ یونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در
کناره دریای کاسپین سکونت نمودند ونام خود را به این دریا دادند.افراسیاب
تورانی طبق اوستا برای دست یافتن به فر کیانی در این دریا فرورفت وناامید
برگشت و دیگر دریای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.
دارمستتر در
توضیح از این واژه معتقد شده که وورو مخفف فراخ است وهر دو پهلوی و فارسی
از یک ریشه می باشند.بنابراین این واژه ووروکاش بمعنی دریای فراخ وبزرگ
کاشی ودریای کاسپین می باشد. واژه کاشی در کتیبه های بابلی به عبارت کاسی
یا کاسپی آمده واقوام کاسی (کاشی)در زمان مهاجرت بتدریج در شهرهای کاشان
وقزوین نیز سکونت نمودند ونام خود را بر این دو شهر داده اند.(2)
این
قوم که همزمان و به موازات عیلامیها بر بخشهایی از لرستان تسلط داشته اند ،
قومی بودند که چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست
آوردند .آنان مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده میشدند و پیشه دامداری
داشته و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت سخن میگفتند .آنان سوار کارانی
دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامیها و بابلیها در
افتادند.آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن
سرزمین حکمرانی نمایند .حکومت کاسیها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامیها به
پایان رسید .آنها پس از شکست از عیلامیها به سرزمین کوهستانی خود یعنی
لرستان بازگشتند .
لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوکی ،و اشکانی
.اسکندر مقدونی در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمیدید، با قوایی
عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد .ولی پس از مرگ
اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.
لرستان در زمان ساسانیان:
لرستان
در دوره ساسانیان ، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین ((پهله )) یا ((پهلو
))محسوب می شد. یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .
سرزمین
پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می گردید. چنانکه لرستان و منطقه غربی آن
یعنی پشتکوه (ایلام )را به ترتیب به ((مهرگان کدک ))و ماسبذان نامیده می
شد. این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و
با تغییر در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شدند . از شهرهای
مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی شهرهای صیمره و شاپور خواست
(خرم آباد )را می توان نام برد. شهر سیمره حاکم نشین منطقه و شاپور خواست
که گفته میشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهای آباد و پر
رونق دوره ساسانی محسوب می گردید .
حمدالله مستوفی , نام لران را بمحلی موسوم به لور واقع در گردنه ی مانرود نسبت میدهد و می نویسد :
"
وقوع این اسم بر آن قوم, به وجهی گویند از آن است که در ولایت مانرود دهی
است که آن را کرد خوانند ودر آن حدودبندی که آن را بزبان لری کول خوانند و
در آن بند موضعی که آن را لر خوانند" (3)
شاید علل نسبت دادن لران
به این سرزمین مربوط به خاطره ی شهر اللور باشد که جغرافی دانان عرب درباره
ی آن بحث کرده اند و امروزه نیز نام صحرای لور واقع در شمال دزفول, هنوز
زنده است.
محلهای دیگری نیز یافت می شود که نام آنها همانند لور می
باشد از جمله لیر محلی واقع در ناحیه گندی شاپور (جندی شاپور) و لیراوی
واقع در کهگلویه است. احتمالا کلمه لر همان واژه لور است, چنانکه در لری
پول را پیل میگویند.
یاقوت حموی نیز از محلی به نام لردجان (لردگان)
نام برده است . به گفته استخری لردگان پایتخت بخش سردان می باشد که بین
کهگلویه(کوه کیلویه) وبختیاری قرار دارد. در سیمره نیز محلی بنام لورت
یالیرت است.
مسعودی ضمن ذکر فهرست طوایف کرد, از قبایل لریه نیز نام برده است.
یاقوت حموی با اینکه از لران سخن می گوید , واژه اکراد را بکار برده ومی گوید:
" اکراد قبایلی هستند که در کوههای بین خوزستان واصفهان زندگی میکنند ومحل این قبایل را بلاد اللور یا لرستان مینامند."(4)
در
اواسط قرن ششم(6.ه.ق) لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لرکوچک تقسیم شد .منظور
از لر کوچک همان از لرستان کنونی و مقصود از لر بزرگ بختیاری و کوه کیلویه
است . بین اراضی لر نشین مزبور قسمتی قرار داشت که دامنه ی آن تا شیراز
کشیده میشده وآنرا شولستان مینامیدند وامروز این خاک بنام ممسنی معروف است .
لر کوچک وبزرگ از اواخر قرن ششم ببعد بزرگان وامرائی داشت که نام
بعضی از آنها در ادبیات پارسی مخلد وجاویدان مانده است . امراء لر بزرگ که
آنها را اتابکان لرستان ،به دنبال ضعف و تجزیه دولت سلجوقی، شجاع الدین
خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرده ،لرستان را در قبضه
اختیار گرفته و بر خود عنوان اتابک (که واژه ای ترکی است که از اتا به معنی
پدر و بیگ یعنی بزرگ است ساخته شده را نهاد.) و بدین ترتیب او سلسله
اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد.
خاندان فضلویه که از امرای لر بزرگ
بودند شهرت بیشتری داشتند، علت این امر آن بود که خاک لر بزرگ بین شولستان
وعراق عجم وعراق عرب وفارس قرار داشت و امرای آن منطقه طبعا با حکام نواحی
اخیر رابطه داشته گاهی در حال صلح وزمانی در وضع جنگ ونزاع بسر می
بردند.(5)
اتابکان لر کوچک با هر وسیله ای که توانستند موقعیت و اقتدار
خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از
جمله سلاطین خوارزمشاهی،مغولان ،تیموریان ،ترکمانان ، قراقویونلو و اق قو
یونلو و تا پایان پادشاهان صفوی حفظ نمایند .از اتابکان لر کوچک چند تن با
درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله ، حسام
الدین خلیل (حدود 640هجری )،ملک عزالدین (804_750 ه ق ) میتوان نام برد.
لرها
همواره در وطن دوستی و پاسداری از وطن خود همانند بقیه ایرانیان ،غیرت
نشان می دهند.به عنوان مثال خدمات این سردار دلیر(علی مردان خان) و نام آور
لرستانی در برابر هجوم افغانها در پایان دوره صفوی و مقاومت سر سختانه او
در برابر قوای عثمانی و همچنین رشادتهای فراوان وی در رکاب نادر شاه افشار
جهت بر قراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از کشور ،بسیار در خور توجه و
تحسین انگیز است.
آخرین حکومت لرها نیز به کریمخان زند میرسد
.(البته به دلیل مدت حکومت کم این سلسله نمیتوان در مورد تاثیر یا نوع
حکومت آنان بر کشور نظری با اطمینان داد) او از طوایف لر ساکن ملایر بود و
بعد از دوره 40 ساله حکومت زندیه با به قدرت رسیدن این فردخائن و عقده
ای(آغا محمد خان قاجار) و جانشینان بیکفایت و بی لیاقت و وطن فروش قاجاریه
اکثر نواحی ایران جدا گشت. ولی ...
آغا محمد خان ،بانی سلسله قاجاریه
،به علت کینه ای که از لر های زندیه در دل داشت نسبت به همه لرها با دیده
دشمنی می نگریست واسباب ضعف این قوم را به هر نحوی که توانست فراهم آورد
چنانکه برخی از طوایف لرستان را به قزوین کوچانید . همچنین چون والیان
لرستان را رقیبی خطر ناک میپنداشت در تضعیف آنها کوشید.
اشیاء مفرغی لرستان:
در مدتی متجاوز از 20 سال آنچه که روستاییان در ناحیه کرمانشاه ومخصوصادر هرسین ,الشتر و
خرم
آباد که در شمال لرستان است یافته بودند مجموعه های خصوصی و موزه های
اروپا وآمریکا را با هزاران شی ء مفرغی وآهنی مزین ساخت . این اشیاء در
قبوری پیدا شده که تاکنون هیچ یک از آنها از نظر علمی حفاری نگردیده . این
قبور گودال های هستند که گاهی سنگ فرش شده اندو همواره با لوحه سنگ بزرگی
که به پنها گذاشته شده، پوشیده است. واین اشیاء عبارتند از شمشیر آهنی و
خنجر مفرغی و کلنگ برنزی وسنجاق های برنزی و سیتولهای مفرغی (نوعی ظروف
مخصوص سفالین.
'>م.)(6)
رمان گریشمن در این کتاب توضیحاتی خوبی
درباره تمدن این اشیاء اشاره کرده برای علاقه مندان به تاریخ ایران باستان.
'>و یک تارنمای زیبا برای دیدن این مفرغ ها Bronze Sculpture of
Lurestan
شهرهای مهم این مناطق (لر نشین) :
1-خرم آباد :
خرم آباد (که در زبان محلی به آن خورمووه گفته می شود) را که بسیاری از
مورخان اروپایی بر این باورند که این محل با خایدالوی متون آشوری مطابقت می
کند .آنچه مسلم است خرم آباد در دوره ی عیلامیان ،از شهرهای این قوم بوده،
ولی بدنبال انقراض آنان اهمیت خود را از دست داده است.(7)
ژاک
دومرگان، عضو هیئت علمی فرانسه در ایران معتقد بود که لرستان از ایالتهای
عیلام قدیم بوده وخرم آباد همان خایدالو یکی از چهار شهر معتبر عیلامیان
بوده است.(8)
فردوسی براین عقیده بود که این شهر در زمان شاهپور ذوالاکتاف ساخته شده است وتاریخ بنایش را همزمان ایجاد گندی شاپور دانسته است.
بنابراین
میتوان گفت که خرم آباد امروزی در عهد ساسانیان در محل خایدالو بنا شده
است واتابکان لرستان نیز در سده ی 5 ه.ق بر لرستان دست یافتند،خرم آباد را
روی خرابه های شهر ساسانی،بنا کرده اند وبانی آبادانی آن در سال 580 ه.ق
اتابک شجاع الدین خورشید بوده است(9)
۲-بروجرد:
شواهد و
اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل
زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء "برو" + "گرد" موجودیت این
شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به
معنای شهر میباشد. حدود العالم تالیف 372 ه. ق. بروجرد را شهری خرم و
پرمیوه توصیف میکند. به نوشته یاقوت حموی در معجم البلدان (اوایل قرن 8
هجری) بروجرد با خضارات و خیرات و همچنین دارای نخلهای مرغوب و زعفران
بسیار بوده است.
همین جغرافی نویس اسلامی در کتاب المشترک رازان را کوی
بزرگی در بروجرد یاد میکند. به نوشته ابن اثیر شهر دارای خندق بزرگی در
اطراف بوده که اکنون میتوان آثار و علایمی از آن را مشاهده کرد. در حملات
ویرانگر مغول (616 ه. ق.) صدمه و زیان بسیاری به شهر وارد شده و منابع
تاریخی، خرابی شهر را در حد وسیعی گزارش کرده اند. ولی حمدالله مستوفی در
سال 740 ه. ق. در نزهه القلوب از آبادی شهر یاد کرده و آن را دارای دو جامع
عتیق و جدید دانسته است.
شهر در آغاز دوره قاجار وسعت گرفت. در
همان زمان حاج زین العابدین شیروانی مورخ مشهور در بستان السیاحه
مینویسد:حسام السلطنه بروجرد دورش را حصار کشید و راستا و بازار مسقف و
دکاکین مکلف به اتمام رسانید. به طور کلی شهر فعلی بروجرد دارای بافت قدیمی
بسیار زیبایی است و ساختمانهای قدیمی و خانه های مسکونی آن از تزیینات
جالب چون در و پنجره ارسی های بدیعی برخوردار است. بازار کهنه بروجرد نیز
هم اکنون همان طرح قدیمی خود را حفظ کرده و داد و ستد آن رونق چشمگیری
دارد. بروجرد که هنوز در لهجه محلی همان نام اصلی آن یعنی وروگرد(بروگرد)
گفته می شود.
3-ایلام:
سرزمین ایلام از دیرباز مهد تمدن
بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشیه ی روز سیمره گرد
آمده وتمدن منطقه ی ایلام داشته است،دره سیمره نقش بزرگی در شکوفایی تاریخ
وتمدن منطقه ایلام داشته است، زیرا مهمترین راه ارتباطی بین تمدن کوهها
وتمدن جلگه های جنوب غرب ایران سرزمین می گذشته است. استان ایلام از نظر
آثار تاریخی ونقاط دیدنی بسیار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر
،هیلان،شیروان،آرمو ،ایوان غرب و ... آثار تاریخی از عصر
مفرغ،هخامنشیان،اشکانیان،ساسانیان و...کشف وبه ثبت رسیده است.(10)
4-کهگلویه وبویر احمد:
از دوناحیه کهگلویه و بویر احمد تشکیل گردیده .
برخی
از مورخان براین باورند که مهرگان پسر روزبه ،پادشاه زمینگان(محل
جایگاه)گیلویه بود،پس از مهرگان برادرش سلمه شاه شد.گلو یا گیلویه که از
مردم خمایگاه سفلی از ولایت استخر بود،نزد سلمه آمد وبه خدمتگذاری پرداخت.
چون سلمه درگذشت گیلویه آنجا را تصرف کرد وچون قدرتی بدست آورد،این سرزمین
را بنام او خواندند.(11)
مؤلف فارسنامه ی ناصری بر این باور است که
درخت کیالک(زال زالک) در کوهستانهای این سرزمین بیشتر از دیگر نقاط پارس
وجود دارد. وچون میوه ی وحشی زال زالک را در این منطقه گیلویه گویند،بدین
مناسبت این سرزمین را کُه گیلویه نامیده اند.(12)
اما این نظریه درست
نیست ، زیرا درخت زال زالک منحصر به این استان نمی باشد وبطور طبیعی در
سرتاسر لرستان وبختیاری یافت می شود ودر کهگیلویه سیسه نامیده می شود.
ظاهرا کیارک در شیراز رایج است نه بین لرهای کهگیلویه.
"
تل خسرو(کهگیلویه)کوهستانی است در شمال ولایت بهبهان...در روزگار پیشین آن
را رم زمیگان که معنی بلوک سرد است می نامیده اند ودر سده ی 3 ه.ق به نام
کوه گیلویه معروف گردید".(13)
"طایفه ی بویر احمد،ناحیه ی تل خسروی وچند
محل از بلاد شاپور ناحیه ی رون (Reven) را متصرفشده ،تمامی آنها به ناحیه ی
بویر احمد مشهور گشته است.(14)
۵-یاسوج:
نام بومی
یاسوج ، یاسیج است که در کنار رودآبشار ،دامنه ی قلعه ی دنا واقع شده است
.که زمانی مرکز نفوذ خانهای بویر احمد علیا بود . سابقه ی تل خسرو بیش
از2000 سال است، ولی احداث ابنیه ی معاصر آناز سال 1309ه.ش آغاز شدوتا سال
1323 ه.ش ادامه داشت وپس از این تاریخ متروک گشت.
از عوامل ایجاد شهر یاسوج شرایط اقلیمی وخاک و جنگلهای سرسبز بلوط و دره ها وکوهها وتپه های زیبا ومنابع فراوان آب است
۶-چهار محال وبختیاری :
براساس کتیبه ها وسنگ نبشته های گوناگونی که بدست آمده، منطقه ی چهر ومحال
بختیاری در زمان کوروش هخامنشی وجود داشته ومردم در جنگهای مختلف شرکت می
کردند.
زبان :
پس از انقراض ساسانیان، آنچه پایداری وغلبه ی معنوی ایرانیان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ایرانی است.
مردم
لر نیز همانند دیگر ایرانیان ، گرچه کیش باستانی خود را به مرور زمان رها
کرده وبه آیین اسلام درآمدند ولی زبان کهن خویش را نگاهداری نمودند .
بسیاری از واژههای لری اغلب ریشه های باستانی دارند و به احتمالا تعداد
زیادی از این واژه ها مربوط به زبانهای کاسی و عیلامی می باشد . گفته می
شود زبان پارسی در زمان امپراتوریهای هخامنشی ، اشکانی و ساسانی در لرستان
گسترش یافته است .
در بین زبانهای جنوب غربی ایران ،زبان (گویش)لری
بزرگترین رابطه را با زبان فارسی دارد. که هر دوی آنها دنباله پارسی میانه،
زبان پارتیان قرن هشتم بعد از میلاد هستند ،و همانگونه که می دانیم پارسی
میانه، زبان پارتیان و ساسانیان بود که به تدریج تغییر شکل داده و به صورت
زبان فارسی نزدیک است که بعضی معتقدند این زبان در گذشته نه چندان دور از
فارسی منشعب شده است .
گویش مردم لرستان بیشتر لری ولکی است. بر اساس
مطالعات زبان شناسی ، زبانهای لری و لکی جزو زبانهای هندو _ اروپایی به
شمار می آیند. زبانهای ایرانی شامل زبانهای ایرانی شرقی ، و زبانهای ایرانی
غربی می باشد . لکی و لری جزو زبانهای ایرانی غربی محسوب می شوند .
باختری :گویشهای لری ، بروجردی ، ملایری ،نهاوندی ،وغیره لری
خاوری :شامل گویش های بختیاری ،دزفولی، شوشتری ،وغیره
لکها
بیشتر در نواحی نورآباد وکوهدشت والشتر ساکن اند ولرها در خرم آباد و
بروجرد و اشترینان (اشتربانان)... مستقر هستند. گویش لری بختیاری که تفاوتی
با لری خرم آبادی دارد در الیگودرز و روستاهای اطراف و طایفه های چهار لنگ
بختیاری رایج است.(15)
در ملایر ونهاوند وتویسرکان به لری و لکی سخن
گفته می شود در ایلام هم در قسمت های شمالی آن که همرز با کرمانشاه است لکی
بیشتر رایج است و در قسمت های دیگر لری سخن میگویند وطوایف لک که در نواحی
شمال استان بسر میبرند ،طایفه مکی که بین کرمانشاه وهیلان زندگی میکنند
وبه لهجه کردی جنوبی تکلم میکنند که شبیه لهجه کلهر است ودر قمسمت جنوبی
استان کردان شوهان هستند که به لهجه کردی کرمانجی سخن میگویند.(16)
در
کهگیلویه وبویر احمد وچهار محال بختیاری تا لر های ممسنی همه به گویش لری
با اختلاف های اندکی سخن میگویند البته گروههای مهاجری هم بوجود دارد که
بگویش های دیگری سخن میگویند و بیشتر مردمان لری سخن می گویند.
1-(افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 372)
2-(تاریخ اجتماعی ایران باستان.نوشته :دکتر موسی جوان صفحه112 و113) .
3-(مستوفی تاریخ گزیده،ص 537)
4-(مینورسکی ،ولادمیر، لرستان ولرها،ص 22)
5-(تاریخ 10000 ساله ایران.جلد 3.ص 236 .)
6-(تاریخ
ایران از آغاز تا اسلام –رمان گریشمن(Ghirishman.Roman.1979-1895):رئیس
گروه باستان شناسی فرانسوی در ایران. ترجمه دکتر محمد معین .صفحه 130-131)
7-(ساکی،جغرافیای تاریخی وتاریخ لرستان ص94-97)
8-(دومرگان ژاگ.هیئت علمی فرانسه در ایران، جلد2.ص211)
9-(رزم آرا،تیمسار علی .جغرافیای نظامی ایران .لرستان.ص 178)
10-( افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و...جلد اول ص 173)
11-(اقتداری ،احمد.خوزستان وکهگلویه وممسنی.جلد 1.ص 363)
12-(فارسنامه ناصری .حسینی فسایی.جلد2.ص1467) .
13-(شوشتری: مؤلف کتاب تاریخ جغرافیای خوزستان درباره ی کهگیلویه در ص 192)
14-( مؤلف فارسنامه ناصری در ص.1481 )
15-(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها .جغرافیای کامل ایران.جلد 2.ص1075)
16-(مینورسکی ولادمیر لرستان ولرها .ص30)
در
قرن اخیر یک پوست پاره درنواحی سلیمانیه به خط پهلوی که متن به زبان
هورامی بسیار نزدیک است بدست آمده است که درآن چند بیت شعر به صورت مرثیه
نوشته شده است.
این اشعار براین دلالت دارد که کردها و بویژه هورامیها درآغاز اسلام آیین زردشتی داشته اند و اهورامزدا را پرستش نموده اند.
در این اشعار حمله اعراب را به خاک کردستان به تصویر می کشد که شهرها و روستاها را تا نواحی شهر زور ویران می کنند.
متن اشعار:
هورمزگان رمان آتران کژان ……. هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور ……. گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا میرد …… آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس …… بزیکانیکا هورمزد هیوجکس
معنی اشعار چنین است:
1.(هرمزگان)
معابد ویران شدند، آتش ها خاموش گشتند. بزرگ بزرگان خود را پنهان نمودند.
(هرمزگان به معنی معابد یا مساجد است ودرزبان هورامی به مسجد مزگی گفته می
شود. و مسجد معرب مزگد یا مزگت است که از مزدگه آمده یعنی هرمزدگه یا گد به
معنی گدا که مقصود آن گداگاه هرمزد و محتاجین به هرمزد است) .
2.عرب ستمکار دهات وشهرها را تا شهرزور خاپور و ویران نمودند.
3.زنان ودختران را به اسیری گرفتند و دلیران به خون خود غلطیدند.
4.روش و آیین زردشت بیکس ماند و هرمزد به هیچ کس رحم نکرد.
این شعر که بر روی پوست آهو نوشته شده است در موزه ی سلیمانیه کردستان عراق نگهداری می شود.
منبع : سایت مهر میهن mehremihan.ir
در کیش ایران باستان زناشویی به منظور زندگی خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدیاد نفوس و تشکیل خانواده چنان بر پایه صحیح و محکم استوار بوده که خود به خود ضامن بقا و دوام زندگی مشترک بود و مهر ومحبت را بین زن و شوهر برای همیشه برقرار می ساخت.زرتشت در گات ها یسنا پنجاه و سه بند به پسران و دخترانی که می خواهند با هم پیمان ازدواج ببندند اندرز می دهد که ای دختران شوی کننده و ای دامادان ،اینک بیاموزم و آگاهتان کنم .با غیرت از برای زندگانی پاک منشی بجوشید.هر یک از شما باید در کردار نیک از دیگری پیشی جوید و از این راه زندگانی خود را خوش و خرم سازد.در کیش زرتشتی از لحاظ نظم به کارهای دنیا و محکم ساختن یگانگی و جلوگیری از فساد اخلاقی ،در مورد زناشویی تاکید زیاد گردیده و این کار به خوبی ستوده شده است.چنانکه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت وندیداد اهورامزدا می گوید:"ای اسپیتمان زرتشت هر آینه ،من مرد زندار را بر مرد بی زن و مرد حانه دار را بر مرد بی خانمان ترجیح می دهم...
"باز در فقره چهل و چهار می گوید:"وظیفه هر شخصی است که برادران همکیش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمایی و مساعدت کند."در دین زرتشت کمک کردن برای ازدواج کسانی که به سن بلوغ رسیده و به علت ناداری بی همسر مانده اند،از کارهای خوب و پرثواب شمرده می شود.
عقد و ازدواج
در دین زرتشت عقد و ازدواج به پنج گونه انجام می گیرد.
1. ادشاه زنی-این ازدواج عبارت از این است که پسر و دختر برای نخستین بار با رضایت والدین خود با یکدیگر ازدواج کنند.
2. ایوک زنی (یگانه-منحصر به فرد)-یعنی مردی بخواهد با یگانه دختر پدری ازدواج کند.چون دختر نمیتواند دارایی خانه پدر را به خانواده دیگر منتقل کند،موظف است که پس از ازدواج،نخستین پسر خود را به جای فرزند پدرش قرار داده دارایی را به او بسپارد تا از انقراض خانواده پدرش جلوگیری کند.چنین زنی را ایوک زنی می گویند.
3. چاکر زنی-این ازدواج در مورد زن یا مرد بیوه است که بخواهد پس از در گذشت همسر اول همسر دیگر انتخاب کند.چون برابر کیش زرتشتی ،جفت اول در گیتی و عالم پس از مرگ همسر شخص است و مقام پادشاه را دارد،لذا همسر دوم در عالم دیگر،مقام چاکر را در برابر همسر اول خواهد داشت.همچنین وقتی که مرد بخواهد برای دارا شدن فرزند با رضایت زن اول همسر دیگری اختیار کند.زن دوم نیز در مقابل زن اول مقام چاکر زنی را خواهد داشت،یعنی در خقیقت به منزله چاکر و خدمتکار است.
4.
خودسر زنی-این ازدواج عبارت است از اینکه دختر و پسر بالغ پیش از رسیدن به
بیست و یک سالگی بخواهند بدون رضایت پدر و مادر خود با یکدیگر ازدواج
کنند،در این صورت موبد حق دارد صیغه عقد را جاری سازد ،ولی مادامی که
نارضایتی اولیای آنها باقی است،این زن و شوهر از ارث محروم خواهند بود.
(دختر در شانزده سالگی و پسر در هجده سالگی میتواند با رضایت اولیای خود ازدواج کند).
5. ستر زنی-اگر زن و شوهری بچه دار نشوند و بچه ای را از سر راه برداشته یا از قوم و خیشان بی بضلعت گرفته به فرزندی قبول کنند،در مورد این بچه وقتی که بزرگ شد مانند ایوک زنی عمل میشود،بدین طریق که اولین پسر آن دختر خوانده،فرزند پدر خوانده محسوب می شود و پس از فوت پدر خوانده ،صاحب دارایی و املاک خواهد شد.
موانع زناشویی
زناشویی در میان خویشاوندان در موارد زیر ممنوع است:
1. نسبت به زن-نزدیکتر از پسر عمو و پسر خاله و پسر دایی و همچنین پدر خوانده،برادر خوانده و پسر شوهر جایز نیست.
2. نسبت به مرد-نزدیکتر از دختر عمو و دختر عمه ودختر دایی و نیز مادر خوانده،و دختر خوانده را به زنی گرفتن جایز نیست.
3. نسبت به زن و مرد-در مورد برادران یا خواهران رضاعی بطور کلی موانع مزبور جاری است.
در مورد مهریه-در کیش زرتشتی چون رهایی اختیاری نیست ، به این جهت برای زناشویی مهریه ای قید نمیشود.
امکان فسخ زناشویی یا رهایی
1. یکی از طرفین دیوانه بوده یا اختلال حواس داشته باشد در صورتی که طرف دیگر آگاه نبوده باشد،بنا به تقاضای طرفی که سالم است ازدواج قابل فسخ است.
2. هرگاه شوهر عنین بوده و مردی نداشته باشد زن میتواند تقاضای طلاق کند.
3. هر گاه ثابت شود زن مرتکب زنا شده،شوهر میتواند او را رها سازد و اگر ثابت شود که شوهر با زن دیگر زنا کرده است ،زن هم میتواند تقاضای طلاق کند.
4. هر گاه شوهر به مدت سه سال مخارج زندگی زن را ندهد،زن میتواند تقاضای طلاق دهد.
5. هر گاه زن از اذیت شوهر در خطر باشد میتواند تقاضای رهایی کند.
6. هر گاه زن ناشزه(زنی که به شوهر خود تمکین نکرده،نا فرمانی کند)باشد و رفتارش باعث خطر گردد،شوهر میتواند تقاضای طلاق کند.
7. هر گاه شوهر زن دیگری داشته که در موقع ازدواج پنهان کرده و یا زن شوهر دیگری داشته باشد ازدواج بعدی خود به خود باطل است.
8. وقتی که مرد یا زن ترک دین زرتشت کند طلاق جایز است.
گواه گیران مجلس عقد
در این مجلس بزرگان و موبدان حاضر می شوند،موبد پس از شنیدن اقرار رضایت از عروس و داماد اندرزهای سودمند اخلاقی و دینی داده برایشان چنین دعا میکند:
هر دو تن را شادمانی افزون باد.همیشه با فر و جلال باشید ، به خوبی و خوشی زندگی کنید،در ترقی و افزایش باشید،به کردار نیک سزاوار باشید،نیک پندار باشید،در گفتار نیکو باشید،در کردار نیکی به جای آورید،از هر گونه بد اندیشی دور بمانید.هر گونه بکاهد،هر گونه بدکاری بسوزاد،راستی پایدار باد،جادویی سرنگون باد،در مزدیسنی استوار باشید،محبت داشته باشید با کردار نیک مال تحصیل کنید.
با بزرگان یک دل و یک زبان باشید،با یاران فروتن و نرم خو و خوشبین باشید،غیبت مکنید،غضبناک نشوید،از برای شرم گناه نکنید،حرص مبرید،از برای چیزی بیجا دردمند نشوید،حسد مبرید،کبر و منی نکنید،هوی و هوس نپرورید،مال کسان را به نا حق مبرید،از زن و شوهر کسان پرهیز دارید از کوشش نیک خود برخوردار باشید،با حرص انباز مشوید،با غیبت کننده همراه نباشید،با بدنام پیوند نکنید،با بیچارگان پیکار نکنید،پیش پادشاهان سخن سنجیده گویید،مانند پدر نامور باشید،در هر صورت مادر را نیازارید،و به واسطه راست گفتن کامیاب و کامروا باشید.
پس از آن عروس و داماد دست پیوند بهم داده دور آتش میگردند و سایر تشریفات عروسی به طور معمول است انجام میشود.
منبع : سایت مهر میهن
منشور کوروش کبیر با ترجمه به زبانهای
انگلیسی , فرانسوی , آلمانی , اسپانیائی , ایتالیائی وروسی
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل،شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر
کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش،
شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی
اش را « ِبل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش
پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه
که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی
پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ
دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و
گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و
همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی
ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به
فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از
دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین
های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان
مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پاهایم را بوسیدند] .
از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ،
دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو
ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود،بگشایند. همه
خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی راکه
پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران
آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ،
بدون هراس ازخدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و
به شادی و خرمی بهنیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد
...
بشود که
خدایانی که آنان را به جایگاه های نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل
» و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ،
چه بسا سخنان پُربرکت ونیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک »
بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه
[نیز]...
اینک
که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به
سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را
به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم
خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت
هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا
به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی
که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ
ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند
یا نکند وهرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت
به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به
دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و
به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. من تا روزی که پادشاه هستم
نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون
پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده
هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی
را به کار وا دارد.
من
امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و
در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب
ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل
است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچکس را
نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد . من برده
داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من
تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و
زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند
که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان به عنوان
غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.
ترجمه انگلیسی منشور کوروش :
Cyrus Charter of Human Rights Cylinder
First Charter of Human Rights
I
am Kourosh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of
Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four
quarters, son of Camboujiyah (Cambyases), great king, king of Anshân,
grandson of Kourosh (Cyrus), great king, king of Anshân, descendant of
Chaish-Pesh (Teispes), great king, king of Anshân, progeny of an
unending royal line, whose rule Bel and Nabu cherish, whose kingship
they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered
Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst
jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted
inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to
worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me,
Kourosh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah
(Cambyases), my son, the offspring of (my) loins, and to all my troops
he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we
glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne
rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea,
those who dwelt in ..................., all the kings of the West
Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed
my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and
Eshnuna, the cities of Zamban, Meurnu, Der as far as the region of the
land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had
been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst
of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.
I
gathered together all their inhabitations and restored (to them) their
dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger
of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of
Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations,
delightful abodes.
May
all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a
daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long,
and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who
reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the
crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four
directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I
will respect the traditions, customs and religions of the nations of my
empire and never let any of my governors and subordinates look down on
or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants
me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is
free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve
on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations
of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it
occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.
And
until I am the monarch, I will never let anyone take possession of
movable and landed properties of the others by force or without
compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I
announce that everyone is free to choose a religion. People are free to
live in all regions and take up a job provided that they never violate
other's rights.
No
one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent
slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit
exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such
a traditions should be exterminated the world over.
I
implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my
obligations to the nations of Iran (Persia), Babylon, and the ones of
the four directions.
ترجمه فرانسوی منشور کوروش:
Je
suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le
roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des
quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi
d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân,
descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân,
progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu
aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand
puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la
domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk
le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de
Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer.
À mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi,
Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon
fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a
graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous
avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se
sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du
haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans...................,
tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont
apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De...
aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de
Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes
saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les
ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu
d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures
durables.
J'
ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à
eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus,
à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir
de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs
habitations, demeures délicieuses.
Mai
tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une
prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent
être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh
(Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son
fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du
Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide
(Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des
coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais
n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas
dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant,
jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma
monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si
n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la
guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon,
et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui
ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de
droite et pénaliserai l'oppresseur.
Et
jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre
la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la
force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le
travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre
pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes
les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent
jamais autres droites.
Personne
n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche
l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire
échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres
domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le
monde plus de.
J'implore
(Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations
aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre
directions.
ترجمه آلمانی منشور کوروش :
Ich
bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer
König, mächtiger König, König von
Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad,
König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases),
großer König, König von Anshân, Enkel von
Kourosh (Cyrus), großer König, König von
Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer
König, König von Anshân, Nachkommen einer unending
königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu
schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen,
Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte
ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter
jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den
grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich
verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten.
An
meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir,
Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah
(Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner)
Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und
im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein
hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen,
während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen,
die, die in..................., allen Königen des Westlandes
blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und
küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den
Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die
Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von
Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen
Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die
Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam
ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten
untergebracht zurück.
Ich
erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu
ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von
Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter,
geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord,
gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte
zu bleiben.
Mai
können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer
Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten
vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und
können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus)
der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein
Sohn..."
und:
Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon
und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura)
Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen,
Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie
irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder
sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura)
Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt
meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn
irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu
regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von
Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke
alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine
oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker.
Und
bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der
beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft
oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich
unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei
ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind
frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen,
vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen.
Niemand
konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden.
Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden
verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer
eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen
sollte rüber geabschaffen werden der Welt.
Ich
implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine
Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von
Babylon und von den der vier Richtungen.
ترجمه اسپانیائی منشور کوروش :
Soy
Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon,
rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de
Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh
(Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes),
gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real
interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship
desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I -
dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la
dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing.
Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de
Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis
hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí,
Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi
hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously
dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos
excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en
cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar
más bajo, los que moraron en..................., todos los
reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me
trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las
ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de
Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium,
las ciudades santas más allá del Tigris que
santuarios habían estado en ruinas sobre un
período largo, los dioses que domicilio está en el
medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en
domicilios duraderos.
Recolecté
juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los
dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la
cólera del señor de los dioses, traído
en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor,
hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores.
Mayo
todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar
un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis
días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi
señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres,
y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del
reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro
direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que
respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las
naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y
subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo.
De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino,
yo impondrá mi monarquía ante ninguna
nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de
ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy
el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro
direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si
ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré
el opresor.
Y
hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar
la posesión de las características movibles y
aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración.
Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al
día, anuncio que cada uno está libre elegir una
religión. Pueble están libre vivir en todas las
regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan
las otras derechas.
Nadie
se podían penalizar para las averías de sus o sus
parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y
subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como
esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal
las tradiciones se debe exterminar el mundo encima.
Imploro
(Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis
obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y
de los que esta' de las cuatro direcciones.
ترجمه ایتالیائی منشور کوروش :
Sono
Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re
della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di
Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh
(Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes),
re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui
bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori,
piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi
una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e
del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations
grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano
per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me,
Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases),
al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe
graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo
glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono
seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia
al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i
re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro
tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle
città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban,
Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante
oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo
lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai
loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli.
Ho
raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro)
le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla
rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon. I, all'offerta di
Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro
habitations, residenze deliziose.
Maggio
tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per
richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di
Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk
il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e
Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte
superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro
sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che
rispetterò le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni
del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e
subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo.
D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io
imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla
e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra
regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni
dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se
accade, prenderò la sua parte posteriore di destra e
penalizzerò il oppressor.
E
fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso
delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza
compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e
forzato. Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una
religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un
lavoro a condizione che non violano mai altri diritti.
Nessuno
hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti.
Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati
proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro
propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il
mondo sopra.
Imploro
(Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi
alle nazioni dell'Iran (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi.
ترجمه قسمت اول از منشور کوروش به زبان روسی :
Я
— Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь
Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя
города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок
Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства,
династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их
сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во
дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко
мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о
его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во
весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах
Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли
исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил
разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям
возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя,
чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы
искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие
во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах
живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в
Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну,
Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра,
основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и
дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их
жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов,
перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки,
невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги,
возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу
(Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут
Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну
تمدن جیرفت نام یافتههای باستانشناسی تازهای است که در استان کرمان در نزدیکی شهر جیرفت و هلیلرود به دست تیمهای چند ملیتی باستانشناس در دست بررسی و پژوهش است. یافتن چنین نقطهای، افقی تازه در یافتهها و نگرههای باستانشناسان دربارهٔ تمدن خاورمیانه گشوده است.این تمدن مربوط به هزارهٔ پنجم پیش از میلاد است و این مردم، در دشت خوش آب و هوا و حاصلخیز هلیل رود سکنا داشتهاند.
اشیاء و ظروف زینتی از جنس کانی کلینوکلر و با نقش برجستههای قابل توجه و مبتکرانه متعلق به هزاره پنجم پیش از میلاد مربوط به تمدن جیرفت تاکنون کشف گردیده است.
اشیاء به دست آمده از این تپه باستانی تا به امروز بیشتر ظروف سفالی و سنگی، قطعات سنگ صابون و گاه وسایل مفرغی
را شامل میشود. اهم صنعت منطقه همان کندهکاری روی سنگ صابونی است که
دارای ظرافت خاص است و موارد کاربردی و زیبایی شناختی را در بر میگیرد. در
روی این قطعات تصاویری از قبیل انسان، بز و گوسفند، نخل، مار و عقرب وجود دارد که البته تصاویر مار و عقرب
معمول تر است. نکته دیگری که قطعات سنگ صابونی این منطقه را از سایر مناطق
و تمدنهای دیگر جدا میکند چشم درخشان و مرصع کاری روی قطعات است که در
برخی از طرح ها دیده میشود. در دور تا دور ظروف حیوانات در هم تنیده حک
شده است که برای کنار هم قرار دادن آنها نیاز به محاسبات پیچیده بوده است.
به نظر باستان شناسان یافته های جیرفت همهٔ قضاوتهای باستان شناسی گذشته
را تحت تأثیر قرار داده است که آیا تمدن جیرفت همان تمدن اراتا است؟ بسیاری از آثار غارت شده تمدن جیرفت بویژه سنگ نگاره های صابونی منحصر بهفرد است.
تا مدتها چنین تصور میشد که کهنترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است؛ اما کشف یک زیگورات عظیم با قدمت بیش از ۵۰۰۰ سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبههای آجری به خطی ناشناخته از منطقهٔ جیرفت ایران باعث شد باستانشناسان دربارهٔ دانستهها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند.
آنان با بررسی دوبارهٔ کتیبههایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری دربارهٔ این تمدن عظیم و ناشناخته بدست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابههای شهر اور وک بدست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی بنام ارت ثبت شده بود و در کتیبهٔ دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و هفت رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند.
بررسی دقیق این کتیبهها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک میکند که شهر افسانهای و گمشدهٔ ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است. از آثار کشف شده در حوزهٔ تمدن جیرفت میتوان به ظروف و پلاکهای سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ یک از محوطههای باستانی جهان کشف نشده است. شاید با ادامهٔ اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستانشناسان به این نتیجه برسند که از این پس بجای میانرودان عراق، میبایست جیرفت ایران را مهد کهنترین تمدن بشری در جهان نامید!
در این داستان حماسی که در اوایل هزارهٔ پنجم پیش از میلاد و به خط میخی سومری روی یک سفال نگاشته شده، چنین آمده است: روزی انمرکار با فرستادن نمایندهای، از حاکم ارت میخواهد تا استادان هنرمند و سنگهای گرانبها را برای ساخت معبد به اوروک بفرستد. حاکم ارت هم در ازای فرستادن سنگها، از پادشاه اوروک تقاضای غلّه میکند. انمرکار دوباره قاصدی به سرزمین ارت میفرستد و تقاضای خود را تکرار میکند. عاقبت دو پادشاه به تفاهم میرسند و حاکم ارت، هنرمندان و سنگهای زینتی را به سومر میفرستد.
متن این کتیبهها بیانگر آن است که حدود پنجهزار سال پیش، میان بازرگانان ارت و میانرودان ارتباط پیوستهای وجود داشت و هنرمندان چیره دست ارت در ساخت کاخها و معابد به سومویها کمک کردهاند.