مدتها چنین اندیشه میشد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است؛ اما کشف یک زیگورات (معبد) با قدمت بیش از پنج هزار سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبههای آجری به خطی ناشناخته از منطقه جیرفت ایران باعث شد باستان شناسان دربارهٔ دانستهها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند. در این زمان تمدنی کشف شد که قدیمی تر و وسیع تر از تمدن بینالنهرین بوده است همچنین مطالعات و کاوشها نشان میدهد که جیرفت بزرگ ترین مرکز تجاری جهان بوده است «شرایط مطلوب آب و هوایی در جیرفت و وجود انواع محصولات کشاورزی موجب شد تمدنی در این منطقه شکل بگیرد که در دوره باستان بهشت جهان محسوب میشده است».
آنان با بررسی دوبارهٔ کتیبههایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری دربارهٔ این تمدن عظیم و ناشناخته به دست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابههای شهر اوروک (در جنوب بینالنهرین) به دست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی به نام ارت ثبت شده بود و در کتیبه دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و ۷ رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند. بررسی دقیق این کتیبهها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک میکند که شهر افسانهای و گمشدهٔ ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است.
از آثار کشف شده در حوزهٔ تمدن جیرفت میتوان به ظروف و پلاکهای سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچیک از محوطههای باستانی جهان کشف نشده است. شاید ادامهٔ اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستان شناسان به این نتیجه برسند که از این پس به جای بینالنهرین عراق، میبایست جیرفت ایران را مهد کهن ترین تمدن بشری در جهان نامید.
پروفسور هالی پیتمن، عضو گروه باستانشناسی تمدن جیرفت میگوید: ((در آمریکا از کاوشهای جیرفت، به عنوان بزرگترین طرح باستانشناسی خاورمیانه یاد میشود. در فرانسه، انگلستان، ایتالیا و دیگر کشورهای جهان نیز اهمیت تمدن جیرفت پذیرفته شده و بحثها بیشتر روی جزئیات آن است، مقالات و پژوهشهای درج شده در نشریات و مجلات معتبر و چاپ کتابهای متعدد، تاییدکننده این رویکرد است. بسیاری از پژوهشگران، مورخان و کارشناسان اعتقاد دارند اگر در ۵۰ سال آینده قرار است اتفاق مهمی در باستانشناسی جهان رخ دهد، به یقین در جیرفت و منطقه جنوب شرقی ایران خواهد بود))
در حمله اسکندر به ایران طبق گفته اریستوبولوس اسکندر در گذر از هند به فارس، از این منطقه گذر کرده است و در جیرفت با نئارکوس در یاسلار خود دیدار داشته و از آبادانی شهر، منطقه و کاخها و نیایشگاههای آن نام میبرد.
جیرفت در زمان خلافت عمر (دومین خلیفه پس از پیامبر)، خلیفه دوم (سال ۲۳ هجری قمری) به دست اعراب (به فرماندهی سهیلبن عَدی) فتح شد. جیرفت در این زمان مرکزِ ولایت کرمان بهشمار میرفت. بار دیگر در زمان خلافت عثمان، خلیفه سوم (۲۳ـ ۳۵ هجری قمری) مجاشع بن مسعود سُلَمی آن را گشود.
در سده اول، ولایت کرمان، به ویژه شهر جیرفت، از عمدهترین مراکز خوارج بهشمار میرفت و مُهَلّب بن ابیصُفره اَزْدی، در سال ۷۷ هجری قمری در آنجا با خوارج جنگید که منجر به شکست و رانده شدن آنان از جیرفت شد. درسال ۱۳۰ هجری قمری، جیرفت نبردگاه عامر بن ضُباره با شَیبان بن عبدالعزیز یشکُری، به سبب مخالفت شیبان با مروان بنمحمد، آخرین خلیفه اموی، بودکهبهشکستشیبانانجامید.
تا قرن سوم هجری جیرفت محل نزاع و کشمکش مخالفین علیه حکومت مرکزی بود. تا اینکه یعقوب لیث صفاری و برادرش عمر، پس از سرکوبی اهالی جیرفت و قوم کوفچ، آنجا را تسخیر کرد. مقارن حکومت صفاریان، بر آبادانی جیرفت افزوده شد. شاید بتوان بیشترین اهمیت جیرفت را در این دوره و حتی پس از آن، قرارگرفتن شهر در محلاتصال دو راه اصلی دانست: یکی راه هندوستان از طریق جالق، و دیگری راه خلیجفارس، از طریق بندرعباس. در این زمان کالاهای تجاراز قُمادینِ جیرفت به دیگر نقاط کشورصادرمیشد.
جیرفت در سده چهارم، مجمع تجار، بزرگتر از اصطخرِ فارس و بسیار آباد بود. دژی با چهار دروازه به نامهای شاپور، بم، سیرجان و مصلی داشت و دارای مسجدجامع، بازار، حمامهای پاکیزه، میوههای سردسیری و گرمسیری چون خرما و جوز و ترنج، و معادن بسیار، به ویژه نقره، بود و در جویهای آن زر یافت میشد. جغرافینویسان این دوره، از دیورود (هلیلرود)» در جیرفت، که قدرت گرداندن شصت آسیاب را داشت مطالبی آوردهاند. کوره جیرفت دارای شهرهای بسیار بود و شهری به نام هرمزملک، (نباید آن را با هرمزکنونی یکی دانست) متعلق به دوره ساسانی، در راه جیرفت ـ بم قرار داشت. پس از عمر و لیث بعد از مدتی سامانیان جیرفت را در تصرف داشتند.
درسال ۳۲۴ هجری قمری، جیرفت که همچنان مرکز ولایت کرمان محسوب میشد، بهدست معزالدوله دیلمی افتاد. درسال ۳۶۰ هجری قمری عضدالدوله دیلمی آنجا را تصرف کرد. در زمان تسلط آل بویه بر جیرفت این شهر مرکزیت سیاسی زمستانی را مانند دوران سلجوقی داشتهاست. مرگ عضدالدوله و ضعف آل بویه تا قرن پنجم هجری زمینه را برای تهاجم بیگانگان به جیرفت فراهم نمود. درسال ۳۹۰ هجری قمری ابونصربن عزالدوله بختیار (از امرای دیالمه) و سپس بهاءالدوله (فرزند عضدالدوله) و سال بعد طاهربن احمد صفاری (حاکم سیستان) جیرفت را تسخیر کردند. در اواسط سده پنجم، به سبب ضعف امرای دیلمی، بیشتر نواحی کرمان و از جمله جیرفت را اقوام کوفچ غارت میکردند.
در سال ۴۴۳ هجری قمری شخصی به نام ملک قارود پسر چغری بیگ سلجوقی به جیرفت حمله کرده و با مقاومت کوچ نشینان کوفچ روبرو شده و کوفچیان سخت در مقابل او مقاومت کردند. اینها مردمانی بودند که به واسطه پناهگاههای سخت به کسی باج نمیدادند؛ ولی در نهایت ملک قارود با حیله آنها را شکست داد.
ملک قارود پس از قلع و قمع طوایف قفص (کوچ) و استیلای بر عمان و سواحل خلیج فارس و ایجاد امنیت در جیرفت، پایتخت قشلاقی خود را در سه ماه زمستان تا اردیبهشت ماه به مدت چهار تا پنج ماه در جیرفت انتخاب کرد. زیرا این منطقه بسیار آباد و حاصلخیز بودهاست.
در دوره حکومت سلجوقیان، بهویژه در دوره محمدبن ارسلانشاه بر آبادانی جیرفت افزوده شد و به دستور وی کاروان سراها، مساجد و مدارس بسیاری درجیرفت احداث شد. در همین دوره برای نخستین بار از شهرکی بهنام قُمادین یاد شده کهآن را محلهای خارج از شهر و مسکن عمده تجار خارجی دانستهاند، قمادین مخزن نفایس چین، ختا، هندوستان، حبشه، زنگبار، روم، مصر، ارمینیه، آذربایجان، ماوراءالنهر، عراق، خراسانوفارس بود.
جیرفت تا اوایل نیمه دوم سده ششم، شهری نیکو بود و امالقرای کرمان محسوب میشد. بعد از ارسلانشاه و جانشینان او، دوران فترت و سستی حکومت سلجوقیان شروع شد. در سال ۵۶۲ هجری قمری به سبب شایع شدن بیماری و مرگ، طغرل شاهبن محمد و ترکان و غلامان شهر را غارت کردند. طغرل شاه بیشتر دوران سلطنت را به دلیل علاقه به جیرفت در این شهر گذرانده بود. در بیستم فروردین سال ۵۶۵ هجری قمری در همین شهر وفات یافت.
بعد از مرگ طغرل شاه در اثر رقابت و جنگهای فرزندان وی جیرفت رو به ویرانی نهاد، چنانکه درسال ۵۶۶هجری قمری، بهرامشاه، قمادینِ جیرفت را غارت و شهر و روستاهای آن را ویران کرد. این اختلافات و جنگهای خانگی باعث شد، غزها در نبردی سپاه کرمان را در باغین شکست دادند و متوجه جیرفت گردیدند. در سال۵۷۵ هجری قمری آنها بدون برخورد با هیچ مانعی جیرفت را به تصرف درآوردند و با حملهای وحشیانه جیرفت را به کلی نابود کردند. چنانکه محمدبن ابراهیم در تاریخ سلجوقیان و غزها(ص ۱۳۷-۱۲۹) نوشتهاست: و بیچاره اهل جیرفت، غافل و بیخبر ناگاه به سرایشان فرود آمدند و صد هزار نفس را به انواع تعذیب و شکنجه هلاک کردند و سر در ولایت نهادند و هر کجا ناحیتی معمور بود یا خطهای مسکون دیدند، آثار آن مطموس و مدروس گردانیدند.
پس از آن جیرفت مدتی، در دوره ملک دینارغز در آرامش نسبی به سر برد. در آن دوره، دارالملک کرمان بود و به دلیل آب و هوای مطبوع لقب جَنَّه اَرْبَعَةِ اَشهُر (بهشت چهار ماه) داشت. در سال ۶۰۰ هجری قمری، امیرقطبالدین مبارز، از ملوک شبانکاره، دور جیرفت حصار کشید و قدرت دفاعی شهر را بالا برد. درسال ۶۱۹ هجری قمری، منطقه به دست قراختاییان افتاد.
طبق یافته های باستان شناسی نخستین خط جهان در تمدن بین النهرین کشف شد اما مجیدزاده باتوجه به لوح های گلی که روی آنها چند شکل هندسی کشیده شده بود به این نتیجه رسید که نخستین خط جهان متعلق به تمدن پنج هزار ساله جیرفت است. او در بسیاری از کنفرانس های علمی و معتبر باستان شناسی جهان سعی داشت تا این کشف جدید را هرچه بیشتر معرفی کند و همین امر باعث سفر باستان شناسان و پژوهشگران زیادی به جیرفت شد.
مجیدزاده در این باره پیش از این گفته بود که برخلاف تصور موجود درخصوص بی سوادی مردم ایران تا زمان هخامنشیان کتیبه ها و الواح کشف شده در این منطقه نشان می دهد مردم ایران شاهد تمدنی پیشرفته بوده اند که همزمان با دو تمدن بزرگ بین النهرین و مصر به نگارش مشغول بوده اند.
او با اشاره به اینکه دو هزار و 700 سال قبل از میلاد مردم در این منطقه از خط استفاده می کردند می گوید: «خطی که مردم کنار صندل از آن استفاده می کردند هیچ شباهتی با خط های تمدن های مصر و بین النهرین ندارد و خطی منحصر به فرد است».
عارف گرانقدر لکستان در یکی از اشعارش دل سوزناکی را به نمایش می گذارد که سخت در تکاپوی وصال است آنچنان که در وادی سوزناک عشق سر از پای نمی شناسد و هر آنچه دار و ندار است را به یک لحظه ی کوتاه دیدار عوض می کند و سخت مجذوب رویت آن شکوه و عظمتی است که شرر در جانش افکنده و ویلان و سرگردانش نموده است
بگذر ژه دنیا ،ژه دار و ندار گشت فراموش کر غیر له عشق یار
سینه ی نداشتو ژه عشق التهاب پر گناو و خالی چوی کاسه ی رباب
سینه ی که ملتهب وجود بی همتای یار نباشد و د ر کوره ی گدازان دوستی و وصال ذوب نشود بسان کاسه ی تهی رباب است که جز آهنگهای طربناک و گناه آلود بهر ه و سودی ندارد
دلی که ژه عشق هویچش سوز نیه محرم اسرار دل فروز نیه
این سروده را با سروده ی وحشی بافقی مقایسه نموده و مشابهت داده است که هر دو دل سوخته در مسیر دلدار مشابه هم از سوختن و گداختن سخن گفته اند
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دیده ی که دیدار دوسش میل نبو ژه خوین جگر دایم کیل میو
دیدگانی که آرزومند دیدار رخسار بی همتای یار نباشند و در مسیر سخت دشوار رویت آن جمال بی مثال گام ننهند همان به که در پرد ه ای از خون جگر مات و مبهوت بمانند و در تاریکی جهل و نادانی غوطه بخورند جمال نور تنها در دیدگانی بصیر رویت می شود که تشنه دیدن آن رخ بی مثالند وهر دیده ای که از این بصارت بی بهره باشد در این وادی اعمی و نابیناست
دلی افسرده دارم سخت بی نور چراغی ،زو به غایت روشنی دور(بافقی)
له بازار عشق هویچ کالاش نبو ژه صفحه ی گیتی کاشکی جاش نبو
در بازار گرم و پر التهاب عشق به هیچ بهایی نمی ارزد این دل بی میل یار،او را هیچ ارزش و بهایی نیست و در شهر عشق بی ارزش و بی مقدار است ای کاش نیست و نابود می شدو در صحنه ی روزگار محو می شد تا از این ننگ بی عشق رهایی می یافت
ژه عشق دلدار دل پر ژه خوین کر ژه راگه ی دیده مدام بیرون کر
دلم پرشعله گردان سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش آلود(بافقی)
در ره وصال عشق دلدار دلم خون آلود کن تا از راه دیده خون بگریم سخت در پی آنم که بر رویای دوستی و عشق دلبر دست بیابم و رد این راه دل سوزناکم ذره ذره خون شود چه باک و از دیدن چون خون برون شود هیچ هراسی ندارم تنها دست یافتن بر دامن یارم آرزوست ور نه دل و دنیا به هیچ نیرزد
به عرض دلبر مرکبت بدو اسیرن عاشق گرم و سبک رو
در وادی دوست بتاز و همپای دلبر مرکب بدوان که عاشق و دلداده گرم است و تیز رو
چون سودای وصالت شوق از سر رباید گرمایش تنت مذاب و جانت را می گدازد و در سنگلاخ کوی یار بی پایبند ناهمواریها را در می نوردی و در رکاب حضرت دوست تیز تک و گریزناکی و سر پر سودایت خبر از عالم برون ندارد
ژه لوم لائم هویچ پروات نبو غیر ژه دین دوست تمنات نبو
از سرزنش گران بی معرفت هراس به دل راه مده تنها دوستی و مودت یار را خواهشل و تمنای وجود بدان
سرگرم دوست باش و مهراس که سرزنشت کنند بی معرفتان که هیچ لذت دوستی ندانند و در کوی دوست بودن نشناند گر این دل سوزناک بشناختندی هر گز در مذمت بر نمی آمدند ای کاش لذت این حصول معرفت دمی آنان را در بر می گرفت تا شوق وصال را می چشیدند
دیده و گوش و هوش ،اعصاب و عروق بکاهن تمام وه یاد معشوق
دیده و گوش و ذهن و اعصاب و عروق که تنها ظواهر ببینند را خاموش کن و تنها به معشوق بپرداز
دیده ای که جز ظاهر بی قیمت نبیند و گوشی که در این محدوده بشنودو اعصاب و عروق مادی به هیچ نمی ارزند که باید در حضور یارو دنیای عشق خاموش شوند و در خدمت حضرت دوست سراپا مدهوشی و مستی همه را فراگیرد که حضرتش بی مثال است و حضورش سخت دست یافتنی و نباید این گزانبها وقت ارجمند را به بطلان گذراند
با توجه به نظر آقای علی محمدیان فتح آبادی ، مبنی بر اینکه روستای رستم آباد به اشتباه نوشته شده است و نام این روستا " فتح آباد " می باشد ؛ نام روستا در این نقشه اصلاح شد . البته با توجه به پرس و جو های انجام شده از بعضی از اهالی این منطقه نام این روستا از نام یکی از بزرگان آن یعنی " رستم " گرفته شده است و مردم این منطقه ، به اهالی روستا به زبان لکی " هوز هَختا " می گویند . با توجه به نظر اهالی منطقه " فتحعلی " پدر "رستم " بوده است که اهالی این روستا از فرزندان این دو بزرگ می باشند . در سایت آمار نیز نام روستا به صورت " رستم آباد " نوشته شده است . در سایت http://map.roostanet.com هم به صورت " رستم آباد " (در جستجوی نقشه راه ها ) و هم به صورت " فتح آباد " ( در جستجوی نقشه ماهواره ای ) ثبت شده است . با مراجعه به سایت ویکی روستا نیز نام روستا به صورت " رستم آباد " ثبت شده است . این مطلب نیاز به نظرات مستند شما بزرگواران دارد .
نظر آقای محمدیان فتح آبادی :(با سلام
روستای
رستم آباد (در جنوب غربی روستای سراب احمدوند) به اشتباه وارد شده است و
نام اصلی روستا فتح آباد می باشد (طبق استعلام از سازمان مرکزی نقشه برداری
کشور و ادارات مربوطه)
با
توجه به دانلود نقشه از وبلاگ شما و چاپ آن توسط همشهریان و سایر ادارات
لذا خواهشمند است نسبت به تغییر اسم روستای رستم آباد به فتح آباد اقدام
فرمائید
این مسئله برای ما بسیار مهم بوده و خواهشمند است نسبت به این موضوع پیگیری و تحقیقات لازمه را مبذول فرمائید)
نورآّباد مرکزی |
کاکاوند |
|
نقشه دوم :
برای مشاهده نقشه کامل شهرستان دلفان با کیفیت بهتر بر روی تصویر بالا کلیک کنید.
نوشته ی:دکتر علی گراوند عضو هیات علمی دانشگاه ایلام
آب و خاک این مرز و بوم بزرگان بیشماری را در دامان خود، پرورده است که حصار فراموشی بر اثر مرور زمان، بسیاری از آنان را فرو گرفته است. معرفی و شناساندن این بزرگان چه در سطح جهانی و چه در سطح کشور و منطقه، وظیفهای است همگانی و بر هر فرد دوستدار فرهنگ، لازم و واجب است که به سهم خود، جهت معرفی آنها تلاش نماید. در این راستا، به معرفی ملاپریشان، شاعر عارف و دانشمند لرستانی پرداخته میشود
از نام، نسب، زادگاه، مدفن، فرزندان و نحوهی زندگی ملاپریشان، اطلاع چندانی در دست نیست. فقط مرحوم
اسفندیار غضنفری(1) جامع دیوان ملاپریشان، در خاتمهی دیوان ملا، ضمن آوردن یک قطعه از اشعار
وی، اظهار میدارد که در دستنوشتهای که به دستش رسیده، نویسنده در آن، نام ملا را» محمود« دانسته
است که معلوم نیست این دستنوشته از کیست و متعلق به چه زمانی است و آیا سندیت دارد یا نه؟ به هر
صورت، در احوال و زندگی ملاپریشان، جز این نمیتوان گفت که وی را »ملاپریشان« میگفتهاند و در
شعر، پریشان تخلص میکرده و از علمای نیمهی دوم قرن هشتم و احیاناً اوایل قرن نهم بوده است این هم،
از آنجا استنباط میشود که خود ملا، در مطاوی اشعارش اظهار میدارد که با شیخ رجب برسی، شارح
کتاب »مشارقالانوار و مشرقالاذکار« معاصر بوده و با وی همکاری و مباحثهی علمی داشته است که خود
را نیز بر وی برتری میدهد و مدعی است که شیخ برسی فقط در یک رشته، تبحر داشته و در بند بیست و
سوم» پریشان نامه« که در مورد عجز ملا رجب برسی است، میگوید:
وَ اَو گِشت قُرصی، شیخ رجب بُرسی لَه وحدت حرفی، اَو لَه مِن پرسی
پنجاه سال طریق خدمتم گذاشت غیر ژَ یَک رشته، جربزه نداشت
و ترسَ سِلمی و سِلمَ تِرسِی یَسَه ماهیت شیخ رجب بُرسی(ص51، دیوان)
و بنا بر آنچه مرحوم غضنفری در مقدمهی دیوان ملاپریشان آورده، این کتاب، در سال801 هجری، کتابت
شده است و با توجه به همین تاریخ، میتوان گفت که وی در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم میزیسته تا
بتواند معاصر شیخ رجب برسی باشد.
زادگاه ملاپریشان: مرحوم اسفندیار غضنفری، زادگاه او را دلفان میداند و باز بنا بریک دستنوشته که به دستش رسیده،
وی را از طایفهی »غیاثوند« واقع در بین سلسله و دلفان میداند و معتقد است از مطاوی اشعارش
برمیآید که اهل دلفان بوده است. اما باز هم سندی ارائه نمیدهد و در ادامه، با استناد به بیت زیر، وی را
»لر« میداند؛ البته شاید منظور از لر، اهل لرستانبودن است نه اینکه به گویش لری صحبت میکرده
است: ژَ الوار کوه، حق پیدا مَیو یا من فیالجبال، خزائنهُ
و در ادامه میافزایدکه آقای زیباجویی، در مقدمهی چاپ مغلوط دیوان ملاپریشان، ملا را دینوری تصور
کرده است. او معتقد است که زیباجویی برای ادعای خود، دلیل روشنی ارائه ننموده است.
باید گفت که نه آقای زیباجویی و نه مرحوم غضنفری، هیچکدام برای دعاوی خود، دلیل متقنی ارائه
نکردهاند و همین قدر میتوان گفت که وی به گویش لکی سخن میگفتهاست و اشعارش به لهجهی کرمانجی
است که در مناطق جنوبی کردستان، ایلام، کرمانشاه و قسمتهای لکنشین لرستان و همدان به آن،
شعرمیسرایند. یعنی گویشی که همانند گویش معیار در بین گویشوران مختلف این مناطق بهکار میرود و
در واقع هر لک زبانی که بخواهد شعر بسراید به این گویش شعر میسراید. اما از فحوای کلام ملاپریشان
برمیآید که لهجهی اصلی او لکی بوده، آن هم لکی خاص مناطق سلسله، دلفان و طرهان، نه کرد کرماشان بوده و نه کرد کردستان و نه ایلام، زیرا بیشتر از کلماتی استفاده کردهاست که در بین لکها رایج است واز واژههایی که توسط کردهای مناطق مختلف به طور اختصاصی مورد استفاده قرار میگیرد استفاده نکردهاست. خلاصه میتوان گفت ملاپریشان، لک زبان بوده و زادگاه او به گستردگی تمام نقاطی است که لکهادر آن به سرمیبرند.
مذهب ملاپریشان: همانگونه که از اشعار ملاپریشان برمیآید و با توجه به تأویلاتی که از حروف و کلمات، مینماید،
معلوم میشود که از پیروان فرقهی حروفیه( نقطویه) میباشد که مرحوم غضنفری نیز در مقدمهی دیوان،
به این امر اشاره کرده و بسط مقال داده است. این فرقه را مردی به نام فضلالله نعیمی(تمیمی) استرآبادی(
796-740) تأسیس کرد که به علت سخت گیری در مراعات مسایل شرعی به» فضل حلالخور« معروف
بوده است. این شیخ فضلالله به لرستان نیز آمده و بنا بر آن چه مرحوم غضنفری اظهار داشته، در »باغ
صوفیان بروجرد اقامت داشته و به نشر عقاید خود میپرداخته و در این منطقه به طور اخص و در تمام
لرستان به طور اعم، پیروانی داشته است. این فرقه با تأویلات خاصی که از حروف و کلمات مینماید به
اثبات عقاید و تعالیم خود میپردازند که حاکی از بینش و مشرب کاملاً ذوقی و عرفانی آنان است. آنان
حروف را بر اساس عقاید از پیش تعیین شدهی خود تأویل و تفسیر میکنند. هرچند بعضی از این تأویلات،
جای تأمل دارند و بیانگر یک حالت تقدس نیز هستند؛ مثلاً در دیوان ملاپریشان در مورد سبعالمثانی و
تفسیر آن آمده است:
حمد دو مرتبه هات ژَ آسمان یکتایی مختص ذات حق بزان
سبع مثانی و معناش دوان سبعالمثانی حمد چارده تن زان
بیست و هشت حروف، هردوان وَ یَک چارده معصومن بیریب و بیشک
ماسوی الله گِشت مندرج بین کام مطلب ژ بیست و هشت حرف نین
مفردات وِیَرد، مرکب وَ جا ترکیب پی چه کرد و لام الفلا
لام، قلب الف؛ الف، قلب لام اگر دریافتی قابلی الهام
بینـــه الـف نـــام علیـــّن ژَ لام دو مشتق، نام بنین
الف الوهیت، لیشان کرد مرفوع تا که خود معناش پریت بو مطبوع( دیوان، صص 5-4)
اما ملا در واقع شیعه اثنیعشری بوده است و این مطلب، از جایجای دیوان ملا نیز مستفاد میشود.
این نکته از مرثیهای که در سوگ سالار شهیدان گفته است نیز استنباط میگردد. به عنوان مثال میتوان
شعر مذکور را در بالا ارائه نمود که سبعالمثانی را حمد چهاردهمعصوم میداند.
پینویسها:1)
مرحوم اسفندیار غضنفری، دیوان ملاپریشان را جمع نموده و مقدمهای بر آن
نوشته که دراین مقاله، از آن بسیاراستفاده بردهام و هرجا از مرحوم غضنفری
سخنی به میان آمده منبع سخن همان مقدمه میباشد.
2) نسخهای که از دیوان
ملاپریشان در اختیار نگارنده است دارای چهار صفحهی سفید است که در آخر
پریشاننامه، واقع شده است و بدین خاطر به طورقطع نمیتوان تعداد دقیق
بندهای آنرا مشخص کرد
۳)لازم به ذکر است که دینور نیز از شهر های لک نشین استان کرمانشاه می باشد
سـخـنـان و سـروده های اشـو زرتـشـت در نـسـک گـاتـها از بـخـش اهـنـودگـاتـا. سرود پنجم:
۵٨- ای دیوان و زشتکاران؛ شما همه از تبار و نژاد سیه دلان و زشت منشان هستید و همینگونه کسانی که شما را ارج بسیار گزارده و می ستایند همانند شمایند. کردار فریبکارانه و ریاکارانه شما از دروغ و خودستایی سرچشمه گرفته است از اینرو در سراسر گیتی به بدنامی شناخته شده اید.(هات٣٢بند٣).
۵٩- ای بدکاران؛ شما اندیشه مردم را چنان پریشان ساخته اید که بدترین کارها را انجام دهند و از اندیشه پاک دوری جویند و از خواست مزدا اهورا که آیین راستی و پاکی است گریزان باشند و سرانجام از دوستاران و یاران دیوان به شمار آیند.(هات٣٢بند٤).
٦٠- ای دیوها؛ همانگونه که اهریمن با اندیشه زشت خود شما را گمراه ساخت و با آموزش نادرست و نوید سروری و بزرگی، هواخواهان دروغ را به کردار زشت و ناپسند وادار ساخت، همانگونه شما نیز مردم را گمراه ساخته و از زندگی خوب و خوشبختی جاودانی بی بهره و ناکام ساختند.(هات٣٢بند۵).
٦١-
انسان پرگناه و بدکار شاید چندی با کردار زشت خویش سرشناسی و آوازه به دست
آورد هرآینه ای مزدا، تو از روی خرد و فرزانگی خویش همه چیز را به یاد داری
و با بهترین اندیشه از شایستگی آگاهی. به راستی ای مزدا با سروری تو آیین
جاودانی اشا همه جا حکمفرما خواهد گشت.(هات٣٢بند٦).
اشا = راستی و درستی و پاکی. راه راستینی. هنجارهستی و نظم کیهانی.
نقشه کامل روستاهای شهرستان کوهدشت
برای مشاهده نقشه هر دهستان بر روی نام آن دهستان کلیک کنید .
بخش مرکزی |
بخش درب گنبد |
بخش رومشکان |
بخش طرهان |
بخش کونانی |
|
برای دانلود فایل کامل روستاهای شهرستان کوهدشت بر روی لینک زیر کلیک کنید .
دانلود نقشه کامل روستاهای شهرستان کوهدشت ( 27 مگابایت )